جام شرابی به من دهید
مرا مست میدانند
نگاهم را محسور کننده
لبانم را اتشین
و دستانم را پر مهر
مرا جامی دهید
تا بریزم از این جام خوش گوار
برایت شرابی سرخ فام
انگاه مستتان کنم
و مرا ببوسید
ااین لبان اتیشن مرا
ببوسید
تا بدانید
که چه من خدای عشق هستم
الهه ی زیبایی
الههی مرگ
الهه جنگ
الهه مهربانی
تا بدانید چه
طعمی دارد
اغوش گرمم
چه شوقی دارد
مست شده ام
از نامت
از یادت
انچنان که
هر بار میبینمت
انگار
بار اولیست که
میبینمت
نمیدانم که
چه
به من میخندند
انانی که
هرگز معنای حرفم را نفهمیدند
اخر
تو انچنان
برایم خواستنی هستی
که هر بار
بعد از
مدتی طولانی
تماشایت میکنم
تمام وجودم سکوت میشود
تنها
تماشایت میکند
انگار
لبانم قفل میشود
و میتوانم با نگاهم
تنها
بگویم
دوستت دارم
اما باز هم
نگاهم
خودش را پنهان میکند