سخنان عبدالحسین وهاب زاده، بوم شناس و بنیانگذار نخستین مدرسه طبیعت در ایران درباره ضرورت آموزش های زیست محیطی به کودکان:
«شاید بهتر بود از ابتدا به جای تمرکز بر بزرگسالان، همه تلاشم را بر کودکان معطوف میکردم، چرا که در کودکان میتوان عشق به طبیعت را پرورش داد اما به شما بزرگسالان تنها میتوان آموزش محیط زیست داد نه عشق به طبیعت را.» «بزرگان محیط زیست ایران را ببینید! آیا حتی یک مورد از آنها را میتوانید پیدا کنید که در کودکی یک تجربه غنی در تماس با طبیعت نداشته باشند و در بزرگسالی شال و کلاه کرده باشند برای حفاظت؟ »
من همیشه دوست داشتهام با کودکان کار کنم، اما ذهنم به تازگی سراغ مدرسه طبیعت نرفته، من تقریباً از همان زمان که در دانشگاه بوم شناسی میخواندم و نخستین مقاله را درباره رابطه کودک و طبیعت به نام «The Ecology Imagination in Childhood» که متعلق به ادیت کاب بود خوانده بودم، ذهنم معطوف به این موضوع شد.
زمانی که این بحث هنوز به صورت یک رشته تحصیلی تمام عیار در نیامده بود. مطالعات شخصی ادیت کاب، او را به این نتیجه رسانده بود که تجربه طبیعت در کودکی بر احساسات و بر انگیزشهای کودکانه تأثیرات عمیقی میگذارد، به نحوی که برای تمام عمر میماند.
این مقاله را من ٤٤ سال پیش خواندم بعد از آن هم به این موضوع علاقه داشتم مثلاً در کتاب بوم شناسی، علم عصیانگر یکی از مقالاتی که ترجمه کردم به همین موضوع میپردازد به نام «کودکی به یاد مانده»، منتها در بوم شناسی هم این بحث وجود دارد که انسان تأثیراتی از زیستگاه اجدادی اش میگیرد که این تأثیرات دیرپا هستند من اینها را میدانستم اما به نظرم نمیآمد، فکر میکردم این موضوع مربوط به صاحبان تعلیم و تربیت است و باید صاحبنظران آن رشته سراغ آن بیایند، ولی از یک جایی به بعد احساس کردم که در تعاملم با دانشجوها انگار دارم در زمین شوره زار سنبل میکارم.
دانشجوهای ما هیچ گونه احساسات و عواطفی نسبت به طبیعت از خودشان نشان نمیدهند مگر همانهایی که پیشینه تعامل با طبیعت یا تبار روستایی دارند.
به نظرم میآمد که ما داریم جوانهایمان را از دست میدهیم، نسل جدید رابطهشان با طبیعت کم است و همه توانایی هایی را که باید در این تعامل با طبیعت شکل بگیرد از دست میدهند، بودنشان فقط در کلاسهاست ولی کلاس جای تجربه اجتماعی نیست.
کودک در طبیعت میتواند تجربه اجتماعی را بهدست بیاورد. مطالعات روانشناسان نشان میدهد که بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی ما، نداشتن روحیه کارهای جمعی، تحمل نکردن دیگران و خودخواهی به خاطر بزرگ شدن در فضای بسته است. حالا اینها همه یک طرف، من به عنوان یک بوم شناس که به سرنوشت میراثهای طبیعی و محیط زیست خودمان علاقهمند بودم میدیدم اینهایی که از دانشگاههای ما فارغالتحصیل میشوند و پیشینه تجربه با طبیعت در کودکی نداشتند هیچ میلی برای نجات طبیعت ندارند، یعنی قطع این رابطه با طبیعت یک معامله دو سر باخت است، هم نسلها میبازند و هم طبیعت. لذا به نظرم آمد باید از یک جایی شروع کنیم.
چهار سال پیش با تعدادی از جوانان علاقهمند در مشهد، گروهی تشکیل دادم و سفرهایی را تحت عنوان «سفرهای آقای کِرم» برای آشنایی بیشتر کودکان با طبیعت راهاندازی کردیم و آرام آرام با همان دستیارهایی که با من کار میکردند آنها را برانگیختم که مدرسه طبیعت را برای نخستین بار در ایران راهاندازی کنند.
توجه داشته باشید اگر تمام فعالیتهای ما برای حفظ محیط زیست همین امروز به جریان بیفتد و بخواهیم تمام تالابها و جنگلهایمان را احیا و هوای شهرهایمان را پاک کنیم، اما کودکانمان را نادیده بگیریم مثل این است که سرکیسه را محکم بگيريم و ته کیسه باز بماند.
بنابراین یکی از مهمترین اقدامهایی که برای حفظ میراث طبیعی پیش روی ماست این است که تجربه طبیعت را برای آنها مهیا کنیم. اگر بتوانیم غفلتهای گذشته را جبران کرده و به کودکان بپردازیم و ذهنیت مسئولان را به این موضوع تغییر دهیم، نسل آینده همان نسل متعهد و علاقهمندی شود که طبیعت را حفظ می کند و فعالیت هایی که امروز برای حفظ طبیعت میکنیم، آن زمان میتواند پایداری پیدا کند. !
«شاید بهتر بود از ابتدا به جای تمرکز بر بزرگسالان، همه تلاشم را بر کودکان معطوف میکردم، چرا که در کودکان میتوان عشق به طبیعت را پرورش داد اما به شما بزرگسالان تنها میتوان آموزش محیط زیست داد نه عشق به طبیعت را.» «بزرگان محیط زیست ایران را ببینید! آیا حتی یک مورد از آنها را میتوانید پیدا کنید که در کودکی یک تجربه غنی در تماس با طبیعت نداشته باشند و در بزرگسالی شال و کلاه کرده باشند برای حفاظت؟ »
من همیشه دوست داشتهام با کودکان کار کنم، اما ذهنم به تازگی سراغ مدرسه طبیعت نرفته، من تقریباً از همان زمان که در دانشگاه بوم شناسی میخواندم و نخستین مقاله را درباره رابطه کودک و طبیعت به نام «The Ecology Imagination in Childhood» که متعلق به ادیت کاب بود خوانده بودم، ذهنم معطوف به این موضوع شد.
زمانی که این بحث هنوز به صورت یک رشته تحصیلی تمام عیار در نیامده بود. مطالعات شخصی ادیت کاب، او را به این نتیجه رسانده بود که تجربه طبیعت در کودکی بر احساسات و بر انگیزشهای کودکانه تأثیرات عمیقی میگذارد، به نحوی که برای تمام عمر میماند.
این مقاله را من ٤٤ سال پیش خواندم بعد از آن هم به این موضوع علاقه داشتم مثلاً در کتاب بوم شناسی، علم عصیانگر یکی از مقالاتی که ترجمه کردم به همین موضوع میپردازد به نام «کودکی به یاد مانده»، منتها در بوم شناسی هم این بحث وجود دارد که انسان تأثیراتی از زیستگاه اجدادی اش میگیرد که این تأثیرات دیرپا هستند من اینها را میدانستم اما به نظرم نمیآمد، فکر میکردم این موضوع مربوط به صاحبان تعلیم و تربیت است و باید صاحبنظران آن رشته سراغ آن بیایند، ولی از یک جایی به بعد احساس کردم که در تعاملم با دانشجوها انگار دارم در زمین شوره زار سنبل میکارم.
دانشجوهای ما هیچ گونه احساسات و عواطفی نسبت به طبیعت از خودشان نشان نمیدهند مگر همانهایی که پیشینه تعامل با طبیعت یا تبار روستایی دارند.
به نظرم میآمد که ما داریم جوانهایمان را از دست میدهیم، نسل جدید رابطهشان با طبیعت کم است و همه توانایی هایی را که باید در این تعامل با طبیعت شکل بگیرد از دست میدهند، بودنشان فقط در کلاسهاست ولی کلاس جای تجربه اجتماعی نیست.
کودک در طبیعت میتواند تجربه اجتماعی را بهدست بیاورد. مطالعات روانشناسان نشان میدهد که بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی ما، نداشتن روحیه کارهای جمعی، تحمل نکردن دیگران و خودخواهی به خاطر بزرگ شدن در فضای بسته است. حالا اینها همه یک طرف، من به عنوان یک بوم شناس که به سرنوشت میراثهای طبیعی و محیط زیست خودمان علاقهمند بودم میدیدم اینهایی که از دانشگاههای ما فارغالتحصیل میشوند و پیشینه تجربه با طبیعت در کودکی نداشتند هیچ میلی برای نجات طبیعت ندارند، یعنی قطع این رابطه با طبیعت یک معامله دو سر باخت است، هم نسلها میبازند و هم طبیعت. لذا به نظرم آمد باید از یک جایی شروع کنیم.
چهار سال پیش با تعدادی از جوانان علاقهمند در مشهد، گروهی تشکیل دادم و سفرهایی را تحت عنوان «سفرهای آقای کِرم» برای آشنایی بیشتر کودکان با طبیعت راهاندازی کردیم و آرام آرام با همان دستیارهایی که با من کار میکردند آنها را برانگیختم که مدرسه طبیعت را برای نخستین بار در ایران راهاندازی کنند.
توجه داشته باشید اگر تمام فعالیتهای ما برای حفظ محیط زیست همین امروز به جریان بیفتد و بخواهیم تمام تالابها و جنگلهایمان را احیا و هوای شهرهایمان را پاک کنیم، اما کودکانمان را نادیده بگیریم مثل این است که سرکیسه را محکم بگيريم و ته کیسه باز بماند.
بنابراین یکی از مهمترین اقدامهایی که برای حفظ میراث طبیعی پیش روی ماست این است که تجربه طبیعت را برای آنها مهیا کنیم. اگر بتوانیم غفلتهای گذشته را جبران کرده و به کودکان بپردازیم و ذهنیت مسئولان را به این موضوع تغییر دهیم، نسل آینده همان نسل متعهد و علاقهمندی شود که طبیعت را حفظ می کند و فعالیت هایی که امروز برای حفظ طبیعت میکنیم، آن زمان میتواند پایداری پیدا کند. !