یمام که از دیدن این صحنه، ناراحت شده بود و هم تحت تاثیر منطق همیشگی خودش بود، با حالت گریه، مثل زنهایی که »
« زبون می گیرن، گاهی می زد رو زانوش و گاهی م می زد تو سینه ش و آروم در گوش من می گفت
معلوم هس چی داري می گی مادر؟! خدا ذلیل کنه اون مرتیکه ي نره خرو که باید کثافتکاریشرو ما جمع کنیم!
چی داري می گی؟!
نیما می گ دو ماشین رو بیار؟ مال ترو یا مال خودمو/
فرق نداره.
نیما جیگرت تخته مرده شور خونه بیاد پایین اي پسره ي ولدزنا که دختر مردم رو بیچاره کردي! می گم سیاوش جون
حواست هس چیکار داري می کنی؟
اینا رو به همون حالت گریه و ناله، آروم در گوش من می گفتن و هی می زد رو زانوش و تن ش رو این ور و اون ور و تکون »
« می داد و یه جمله رو آروم می گفت و یه جمله رو بلند
حواسم به چی هس؟
نیما این طرف بند رو آب داده، اي روزگار بی وفا! اگه بندازه گردن ما چیکار کنیم اي چرخ غدار! پسره رو هم که نمی تونیم
پیداش کنیم اي آسمون کبود! اسم این کارم زناس اي بخت واژگون! هم شلاق داره و هم طرف رو باید عقد کنی اي طالع
نحس! آبروریزي م داره اي گنبد ویرون! مادر بمیره برات اي دختر فریب خورده! اونوقت یلدا بی یلدا اي سرنوشت سیاه! دیگه
انار شب چله رو تو خوابم نمی بینی اي پدر سگ فوضول!
چی داري در گوشم می گی؟!
« نیما یه دفعه داد زد و گفت »
آخه این چیزا به تو چه مربوطه مرتیکه ي پدر سوخته ي فوضول؟! پاشو بریم دنبال زندگی خودمون! اگه پسره پیداش نشد و
این جریان بیفته گردن ماف سرمون رو می تراشن و یه پلاك میندازن گردن مونو تو تمو شهر می گردوننمون ها! بعد یه نگاه
« به شیوا که بهشمات شده بود کرد و گفت
مادر فدات شه که گول خوردي!
« شیوا گریه ش یادش رفته و زد زیر خنده »
بلند شو برو ماشین رو بیار. فکر کن ببین امشب کجا می تونیم شیوا خانم رو ببریم.
نیما فکر کردن نداره که!
جایی رو سراغ داري؟
نیما آره. بیا این ور تا بهت بگم.
« بلند شدیم و چند قدم رفتیم اون طرف تر که ازش پرسیدم »
کجا ببریمش؟
نیما قبرستون! من چه می دونم کجا ببریمش! ورش دار ببر خونه تون!
ببرش خونه ي خودمون؟!
نیما نخیر! پس ورش دار بیارش خونه ي ما!
خب یه فکري بکن!
نیما آخه من چه فکري بکنم؟!
« بعد برگشت و به شیوا که داشت ماهارو نگاه می کرد، نگاه کرد و دوباره زد تو سینه ش و گفت »
الهی سرطان پروستات بگیره اون پسره ي بی همه چیر!
نیما! تو که همیشه دست کمک داشتی! یه کاري م الآن واسه این دختر ب گناه بکن.
نیما آخه سیاوش جون، من دست کمک دارم اما جرات کمک ندارم! این یکی توش شر پدر سگ! چرا نمی فهمی؟! این
جریان بیفته گردن مون پدر جفت مون در اومده ها!
« بعد دوباره برگشت به شیوا نگاه کرد و گفت »
مادر قربونت! غصه نخوري ها! داریم کم کم به نتیجه ي مثبت می رسیم!
نیما جون تو که این وقتا ده تا هتل سراغ داشتی! یکی ش رو بگو، ببریمش اونجا!
« با حالت گریه گفت »
بابا، ده تا جا سراغ دارم اما این نه شناسنامه دارهف نه چیزي! آخه با چه کلکی ببرمش اون جاها؟!
تو اگه بخواي، اینو بدون شناسنامه تو دانشگاه ثبت نامشمی کنی!
نیما حالا هی هندونه بذار زیر بغل من! اگه یکی یقه مونو بگیره باید گردن بگیري ها!
نترس. داریم کار خیر می کنیم. هیچ اتفاقی نمی افته.
« دوباره برگشت به شیوا نگاه کرد و گفت »
مادر پیش مرگت بشه. ناراحت نشی ها! داریم نقشه ي کلی رو طرح ریزي می کنیم! دو تا خط دیگه بکشیمف نقشه تمومه و
فقط می موه امضا ناظز فنی!
حالا چیکار کنیم؟
نیما اول باید ببریمش به دکتریف درمونگاهی، چیزي. این وضعش خیلی خرابه!
آفرین! گفتم که تو همیشه دست خیر داري!
نیما اه..! برو گمشو بابا! چقدر دست دست می کنی؟! اگه از دستام خوشت اومده، می خواي حواله ش بدم به تو!
بی تربیت!
نیما بذار فکر کنم ببینم چه خاکی باید تو سرم کنم! می ترسم این یه الف دختر رنگ مون کرده باشه!
نه، به دلن بد نیار.
نیما بذار من یه خدره باهاش حرف بزنم و زیر زبونشرو بکشم. شاید این اصلا کارش همین باشه!
تو فکر کن که یه دختر بدبخت به تو پناه آورده. دیگه چیکار به بقیه ش داري؟
نیما یه نگاهی به من کرد و دیگه هیچی نگفت و رفت طرف خونه شون و چند دقیقه بعد با ماشین ش برگشت. من و شیوا ام »
« اومدیم دم در پارك. تا نیما با ماشین رسید گفت
زود سوار شین که اگه گشت نیرو انتظامی برسه، هر سه تا امشب مهمون افتخاري یه هتل منکراتیم! سوارشین که هیچ کس
باور نمی کنه دو تا جوون انقدر هر و احمق باشن که نصفه شبی فقط به نیت خیر یه دختر خانم خوشگل رو ببرن هتل. براش جا
و مکان درست کنن!
« اودم بهش بگم نه، اینجوري هام نیسکه داد زد
« زبون می گیرن، گاهی می زد رو زانوش و گاهی م می زد تو سینه ش و آروم در گوش من می گفت
معلوم هس چی داري می گی مادر؟! خدا ذلیل کنه اون مرتیکه ي نره خرو که باید کثافتکاریشرو ما جمع کنیم!
چی داري می گی؟!
نیما می گ دو ماشین رو بیار؟ مال ترو یا مال خودمو/
فرق نداره.
نیما جیگرت تخته مرده شور خونه بیاد پایین اي پسره ي ولدزنا که دختر مردم رو بیچاره کردي! می گم سیاوش جون
حواست هس چیکار داري می کنی؟
اینا رو به همون حالت گریه و ناله، آروم در گوش من می گفتن و هی می زد رو زانوش و تن ش رو این ور و اون ور و تکون »
« می داد و یه جمله رو آروم می گفت و یه جمله رو بلند
حواسم به چی هس؟
نیما این طرف بند رو آب داده، اي روزگار بی وفا! اگه بندازه گردن ما چیکار کنیم اي چرخ غدار! پسره رو هم که نمی تونیم
پیداش کنیم اي آسمون کبود! اسم این کارم زناس اي بخت واژگون! هم شلاق داره و هم طرف رو باید عقد کنی اي طالع
نحس! آبروریزي م داره اي گنبد ویرون! مادر بمیره برات اي دختر فریب خورده! اونوقت یلدا بی یلدا اي سرنوشت سیاه! دیگه
انار شب چله رو تو خوابم نمی بینی اي پدر سگ فوضول!
چی داري در گوشم می گی؟!
« نیما یه دفعه داد زد و گفت »
آخه این چیزا به تو چه مربوطه مرتیکه ي پدر سوخته ي فوضول؟! پاشو بریم دنبال زندگی خودمون! اگه پسره پیداش نشد و
این جریان بیفته گردن ماف سرمون رو می تراشن و یه پلاك میندازن گردن مونو تو تمو شهر می گردوننمون ها! بعد یه نگاه
« به شیوا که بهشمات شده بود کرد و گفت
مادر فدات شه که گول خوردي!
« شیوا گریه ش یادش رفته و زد زیر خنده »
بلند شو برو ماشین رو بیار. فکر کن ببین امشب کجا می تونیم شیوا خانم رو ببریم.
نیما فکر کردن نداره که!
جایی رو سراغ داري؟
نیما آره. بیا این ور تا بهت بگم.
« بلند شدیم و چند قدم رفتیم اون طرف تر که ازش پرسیدم »
کجا ببریمش؟
نیما قبرستون! من چه می دونم کجا ببریمش! ورش دار ببر خونه تون!
ببرش خونه ي خودمون؟!
نیما نخیر! پس ورش دار بیارش خونه ي ما!
خب یه فکري بکن!
نیما آخه من چه فکري بکنم؟!
« بعد برگشت و به شیوا که داشت ماهارو نگاه می کرد، نگاه کرد و دوباره زد تو سینه ش و گفت »
الهی سرطان پروستات بگیره اون پسره ي بی همه چیر!
نیما! تو که همیشه دست کمک داشتی! یه کاري م الآن واسه این دختر ب گناه بکن.
نیما آخه سیاوش جون، من دست کمک دارم اما جرات کمک ندارم! این یکی توش شر پدر سگ! چرا نمی فهمی؟! این
جریان بیفته گردن مون پدر جفت مون در اومده ها!
« بعد دوباره برگشت به شیوا نگاه کرد و گفت »
مادر قربونت! غصه نخوري ها! داریم کم کم به نتیجه ي مثبت می رسیم!
نیما جون تو که این وقتا ده تا هتل سراغ داشتی! یکی ش رو بگو، ببریمش اونجا!
« با حالت گریه گفت »
بابا، ده تا جا سراغ دارم اما این نه شناسنامه دارهف نه چیزي! آخه با چه کلکی ببرمش اون جاها؟!
تو اگه بخواي، اینو بدون شناسنامه تو دانشگاه ثبت نامشمی کنی!
نیما حالا هی هندونه بذار زیر بغل من! اگه یکی یقه مونو بگیره باید گردن بگیري ها!
نترس. داریم کار خیر می کنیم. هیچ اتفاقی نمی افته.
« دوباره برگشت به شیوا نگاه کرد و گفت »
مادر پیش مرگت بشه. ناراحت نشی ها! داریم نقشه ي کلی رو طرح ریزي می کنیم! دو تا خط دیگه بکشیمف نقشه تمومه و
فقط می موه امضا ناظز فنی!
حالا چیکار کنیم؟
نیما اول باید ببریمش به دکتریف درمونگاهی، چیزي. این وضعش خیلی خرابه!
آفرین! گفتم که تو همیشه دست خیر داري!
نیما اه..! برو گمشو بابا! چقدر دست دست می کنی؟! اگه از دستام خوشت اومده، می خواي حواله ش بدم به تو!
بی تربیت!
نیما بذار فکر کنم ببینم چه خاکی باید تو سرم کنم! می ترسم این یه الف دختر رنگ مون کرده باشه!
نه، به دلن بد نیار.
نیما بذار من یه خدره باهاش حرف بزنم و زیر زبونشرو بکشم. شاید این اصلا کارش همین باشه!
تو فکر کن که یه دختر بدبخت به تو پناه آورده. دیگه چیکار به بقیه ش داري؟
نیما یه نگاهی به من کرد و دیگه هیچی نگفت و رفت طرف خونه شون و چند دقیقه بعد با ماشین ش برگشت. من و شیوا ام »
« اومدیم دم در پارك. تا نیما با ماشین رسید گفت
زود سوار شین که اگه گشت نیرو انتظامی برسه، هر سه تا امشب مهمون افتخاري یه هتل منکراتیم! سوارشین که هیچ کس
باور نمی کنه دو تا جوون انقدر هر و احمق باشن که نصفه شبی فقط به نیت خیر یه دختر خانم خوشگل رو ببرن هتل. براش جا
و مکان درست کنن!
« اودم بهش بگم نه، اینجوري هام نیسکه داد زد