ساسان قبل از این که بیرون بره به طرف فرنام برگشت
-راستی چیزی به امیرو خانوم لطیفی نگی...
-در چه مورد؟
-در مورد غول شاخدار و اینا
-اهان ..باشه ..نمی گم...
ساعت 5 بود که ساسان وارد اتاق فرنام شد
-اینا ها..اینم رزومه ای که پر کرده
-بذار ببیینم....ادرسشون این جاس......اها شهرک....نه بابا ..شمال شهر هم میشینن....
فرنام در حالیکه پالتویش را میپوشید گفت
-رزومه رو با خودت بیار....شاید لازممون شد
باشه ..بریم
چند دقیقه بعد هر دو در ماشین بودند
***************
-چیزی شده سحر خانوم...
-نه حاج اقا هیچی نییست
-تو فکری دخترم...بگو...مشکلی داری....
-نه راجع به من نیست ...در مورد ترانه اس
-ترانه...چیزی شده..؟
-حالش خوب نبود حاجی..میترسم
-نتزس بابا....بهش میگفتی بره پیش دکتر صداقت....
-گفتم حاجی
-میخوای من ببرمش..؟
-نه خودم میبرمش....
-الان کجاست.؟
-فرستادمش خونه..
سحر با حسرت و غم اهی کشید و مشغول زدن دکمه ها شد
-راستی چیزی به امیرو خانوم لطیفی نگی...
-در چه مورد؟
-در مورد غول شاخدار و اینا
-اهان ..باشه ..نمی گم...
ساعت 5 بود که ساسان وارد اتاق فرنام شد
-اینا ها..اینم رزومه ای که پر کرده
-بذار ببیینم....ادرسشون این جاس......اها شهرک....نه بابا ..شمال شهر هم میشینن....
فرنام در حالیکه پالتویش را میپوشید گفت
-رزومه رو با خودت بیار....شاید لازممون شد
باشه ..بریم
چند دقیقه بعد هر دو در ماشین بودند
***************
-چیزی شده سحر خانوم...
-نه حاج اقا هیچی نییست
-تو فکری دخترم...بگو...مشکلی داری....
-نه راجع به من نیست ...در مورد ترانه اس
-ترانه...چیزی شده..؟
-حالش خوب نبود حاجی..میترسم
-نتزس بابا....بهش میگفتی بره پیش دکتر صداقت....
-گفتم حاجی
-میخوای من ببرمش..؟
-نه خودم میبرمش....
-الان کجاست.؟
-فرستادمش خونه..
سحر با حسرت و غم اهی کشید و مشغول زدن دکمه ها شد
-ایناهاش این جاس ...رسیدیم
ساسان نگاهی به ساختمان های سفید انداخت
-بیا پیاده شیم...این طوری شاید بهتر پیداش کنیم...
-کوچه که همینه..فقط خونشون..نمی دونم کدوم میشه
هر دو پیاده شدند .نگاهی به کوچه انداختند. همان طور که ساسان گفته بود منطقه ی خوش اب وهوایی بود
ساسان نگاهی به ساختمان های سفید انداخت
-بیا پیاده شیم...این طوری شاید بهتر پیداش کنیم...
-کوچه که همینه..فقط خونشون..نمی دونم کدوم میشه
هر دو پیاده شدند .نگاهی به کوچه انداختند. همان طور که ساسان گفته بود منطقه ی خوش اب وهوایی بود
-می گم فرنام...ببین خونه ی منشی شرکت ما بالاتر از خونه ی رییسه.حالا چی کار کنیم
-بیا بپرسیم...ببینیم درسته یا نه....
در همین هنگام دختری با پالتوی سفید و دامنی اجری که عینک افتابی به رنگ سفیدو چکمه اجری رنگی به تن داشت سوار ماشین مدل بالای خود شد و از پارکینگ خارج شد وبرای بستن درب به طرف خانه شان حرکت کرد
-فرنام ..چطوره از این بپرسیم...فکر کنم همسایشون باشه...
-اره بپرس...ببین پلاک خودشون نباشه..
-نه نیست
ساسان به سمت دختر دوید
-ببخشید خانوم ....
فرنام هم به او ملحق شد
-دختر عینک افتابی خود رابرداشت و با تعجب به ان دو نگاه کرد
-عذر میخوام خانوم....میخواستم ببینم....منزل اقای سمیعی این جاس؟
-بیا بپرسیم...ببینیم درسته یا نه....
در همین هنگام دختری با پالتوی سفید و دامنی اجری که عینک افتابی به رنگ سفیدو چکمه اجری رنگی به تن داشت سوار ماشین مدل بالای خود شد و از پارکینگ خارج شد وبرای بستن درب به طرف خانه شان حرکت کرد
-فرنام ..چطوره از این بپرسیم...فکر کنم همسایشون باشه...
-اره بپرس...ببین پلاک خودشون نباشه..
-نه نیست
ساسان به سمت دختر دوید
-ببخشید خانوم ....
فرنام هم به او ملحق شد
-دختر عینک افتابی خود رابرداشت و با تعجب به ان دو نگاه کرد
-عذر میخوام خانوم....میخواستم ببینم....منزل اقای سمیعی این جاس؟