دکلمه های مورد علاقه من..........

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام :gol:

توی این تاپیک قصد دارم ک از دکلمه های شعر و ادبیات شاعران اصیل ایرانی استفاده کنم.......... و همچنین دکلمه شعرنو.......... , شاعران بزرگوار


و همچنین قرار دادن لینک دانلود برای علاقه مندان جهت دانلود دکلمه های هر بخش.

امیدوارم ک مورد پسندتون قرار بگیره..........

از دوستان هم ممنون میشم ک دکلمه های زیبایی ک سراغ دارن رو.......معرفی کنند:redface:


فی امان الله
یا علی
:gol:
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق تلخ

عشق تلخ

نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سـرم سـودای جـامی بی زوال
پــرسـه ای آغـاز كـردیم در خیــال
دل بـه یــاد آورد ایــام وصــال...
از جدایی یك،دو سالی میگذشت
یك ، دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولیـن دیـدار را
آن نظر بـازی ،آن اسـرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
همچـو رازی مبـهـم و سـربسـته بود
چون من از تكرار، او هم خسته بود



آمـد و هم آشـیــان شـد بـا مـن او
هـمنشـین و هم زبان شد با مـن او
خسته جان بودم كه جان شدبامن او
نـا تـوان بـود و تـوان شـد بـا مـن او...
دامنش شد خوابگاه خستگی...این چنین آغاز شد دلبستگی...
وای از آن شـب زنـده داری تا سـحـر
وای از آن عمری كه با او شد به سـر
مست او بودم ز دنیا بی خـبـر
دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد ... گفتگوها بین ما آغاز شد...
گفتمش در عشـق پا برجـاسـت دل
گر گشـایی چشـم دل، زیباسـت دل
گر تو زورقمان شوی،دریاست دل
بـی تـو شـام بـی فــرداسـت دل...
دل ز عشق روی تو حیران شده
در پـی عشق تو سرگـردان شده
گفـت: در عشـقت وفـادارم ، بدان
من تو را بس دوست میدارم،بدان
شوق وصلت را به سر دارم،بدان
چون تویـی مخـمور خـمارم بـدان
با تو شادی میشود غم های من
با تو زیـبـا میشـود فـردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل ز جـادوی رُخت افسـون شده
جزتوهر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیـبـایی ات مجنون شده
بر لبـم بگـذاشـت لب یعـنی خـمـوش
طعم بوسه ازسرم برد عقل وهوش
در سـرم جـز عـشق او سـودا نبود
بهر كس جزاو در این دل جا نبود
دیـده جـز بــر روی او بـیـنا نـبود
همچوعشق من،هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود...
در نجـابـت در نكـوهی پـاك بود
"روزگار" اما وفـا با ما نـداشت
طـاقـت خوشـبخـتی ما را نـداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مـرگ ما پروا نداشـت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یـار مـا را از جـدایـی غــم نبـود
درغمش مجنون عاشق كم نبود
بر سر پیمـان خـود محـكم نبـود
سهم من از عشق جز ماتم نبـود
با من دیوانه، پیمان ساده بست...
ساده هم آن عهد و پیمان راشكست
بی خـبر پیـمـان یـاری را گسسـت
این خبر نـاگـاه پـشتـم را شكست
آن كـبـوتر عـاقـبـت از بـنـد رسـت
رفـت و بـا دلدار دیگر عهد بسـت
باكه گویم اوكه هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد به این وصل او قسمت نشد
ایـن گــدا مشـمـول آن رحـمـت نشـد
آن طـلا حاصل به این قـیمـت نشد
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست
با چـنیـن تقـدیر بد تـدبـیـر نیسـت
از غمش با دود و دم همدم شدم
بـاده نـوش غـصـه او مـن شـدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشـتـم ، كـم شـدم
آخر آتـش زد دل دیـوانـه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی ، خوش گـذر
بعد ازاین حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم راتو بیرون كن ز سر
دیشب ازكف رفت،فردا را نگر
آخر این یكبار از من بشنو پند

بر من و بر روزگارم دل نبند...

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود؟؟!!
عـشق دیرین گسسته تار و پود...!!

گرچه آب رفته باز آید به رود...ماهی بیچاره اما مرده بود...




بعد از این هم آشیـانـت هر كـس است



باش با او..."یاد تو
" ما را بـس است





 
آخرین ویرایش:

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معیار عاشقی

معیار عاشقی

چیزی گم است درمن، از آرزو فراتر
چیزی گم است درمن ،آز آرزو فراتر
مانند جان شیرین ، زآن نیز پر بها تر
در جستچوی اویم ، یا در سراغ اکسیر
من هرچه خسته پاتر ، اونیزکیمیا تر
گاهی که در نگاهی ، میابمش شگفتا
من سنگ میشوم او ، از لحظه ها رها تر
حس میکنم همین انک ، گم گشته ای من اینجاست
حس میکنم همین انک ، گم گشته ای من اینجاست
اینسان که گشته ام باز، از لال بی صدا تر
حال مرا ببینید ، باورکنید این اوست
جز او که می کشاند ، مرا به نا کجاتر
گم گشته ی من ای کاش ، می شد تو باشی ای عشق
بر خود نمی پسندم ، درد از تو بی دوا تر
معیار عاشقی چیست؟
آیا هنوز باید با درد و داغ این راز ، گردید آشنا تر
گفتی که بگذر از من ، از خویشم گذشتم
گفتی که بگذر از من ، از خویشم گذشتم
شاید سراغ داری از من خوش آزما تر
***
هرچند که گرد من برَد دیر کوه
باران بَلا برسرمن ریختی
چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
چون ناله ، به دامان دل آویختی


شاعر: محمد علی بهمنی

ترانه : لیلای من کو

خواننده: هامی شریف
http://old.sarnevesht.net/Deklame/8-Meyare-Asheghi/8-%20Meyare-Asheghi.mp3
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رحیل.......

رحیل.......



فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم که از این جمع پراکنده کسی رفت
شادی نکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر از این قافله درماند
وآن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافله عمر مَی اندیش
گه پیش َروی پی شد و گه باز پسی رفت
ماهمچو خسی برسر دریایی وجودیم
دریاست چه سنچد که براین موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله مرغی که از یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیداد گری آمد و فریاد رسی رفت
این عمر سبک سایه ما بسته به آَهی است
دودی از سر شمع رفت و نفسی رفت

 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زهر حسرت ......

زهر حسرت ......

این دکلمه همراه صدای داریوش هستش............




سینه می سوزانی ای دل , چو می آغازی سخن

سینه می سوزانی ای دل , چو می آغازی سخن
****
بس کن این شب ناله هارا , از چه خواهی رنج من؟
جرم و تقصیر از تو بود, از یار دیرین بد نگو
هرچه کرد آن یار شیرین ؛ باتو ناز شصت او
****

هرزگی کردی سزای هرزگی رسوایی است
حاصل رنگ و ریا در عاشقی، تنهایی است
****

از بهشت وصل جانان دوزخ غم ساختی
سینه رنجور من, در التهاب انداختی
درکفت بود آنچه عمری آرزو می داشتی ,
پرنیان بنهادی و بارکتان برداشتی
***
ای دل دیوانه بشنو این مرام زندگی است
او که گریان کرد چشمی را ،نصیبش خنده نیست
وصف گل رویان شنیدی پا ز سر نشناختی
عیش نا اهلان گزیدی , تا گل خود باختی
***
در پس و پیشت گل خوش عطر و بو بسیار بود
آن گلی که از جور تو پژمرده می شد یار بود
***
همچو شاهین بر سه تیغ قله ها پر می زدی
مسخ موشی گشتی و از قله پایین امدی
با همه خوردی ,ز تو آرامش و شادی ربود
آنچه پایین ات کشید از قله ها نفس تو بود
**
در خم بی راه از خود پشت و پاه خوردی دریغ
رفت , عمری و ندیدی از کجا خوردی دریغ
***
هرنگاهی محرم دیدار روی یار نیست
****
هرنگاهی محرم دیدار روی یار نیست
هر دلی در عاشقی خوش دست و شیرین کار نیست
یاد باد آن روزگارای دل که یاری داشتی
در میان باده نوشان اعتباری داشتی
از گذرها می گذشتی خیره سر هنگام جو
روزشب با یار یک دل مینشستی روبه رو

حالیا ،حالیا ،بی حال و هویی
آن سرافرازی چه شد؟
یار را بازی گرفتی آخر بازی چه شد؟
***
این زمان دیگر سر تو با گریبان آشناست
هر دلی ارزان فروشد یار , اورا این سزاست
اعتبار هردلی در خوبی دلدار اوست
آبروی هر کسی در آبروی یار اوست
گفته بودم با تو رسم عاشقی اینگونه نیست
پیش یار از دیگری افسانه گفتن خیره گیست
گفته بودم با تو ای دیوانه بس کن سرکشی
بس نکردی سرکشی , اکنون اسیر آتشی
*****
شب سحرشد
***
شب سحر شد بامداد امد تو می نالی هنوز
***
شب سحر شد بامداد امد تو می نالی هنوز
نوش جانت زهر حسرت
ای دل رسوا بسوز........




 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دروغ فاحش ........

دروغ فاحش ........

بس شنیدم داستان بی کسی
بس شنیدم قصه دلواپسی
قصه عشق از زبان هرکسی
گفته اند از نی حکایت ها بسی
حال بشنو از من این افسانه را
داستان این دل دیوانه را
چشمهایش بویی از نیرنگ داشت
دل دریغا سینه ای از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت
گویی ازبامن نشستن ننگ داشت
عاشقم من، عاشقم من قصد هیچ انکار نیست
لیک با عاشق نشتن عار نیست

کار او آتش زدن من سوختن​
دردل شب چشم بر دردوختن
من خریدن ناز او نفروختن
بازآتش در دلم افروختن
سوختن درعشق را از برشدیم
آتشی بودیم وخاکستر شدیم
از غم این عشق مردن باک نیست
خون دل هرلحظه خوردن باک نسیت

آه،می ترسم شبی رسوا شوم​
بدتر از رسوایی ام تنها شوم
وای از این صیدوآه ازآن کمند
پیش رویم خنده پشتم پوزخند
برچنین نامهربان دل مبند
دوستان گفتن ودل نشنید پند


خانه ای ویران تر از ویرانه ام​
من حقیقت نیستم افسانه ام
گرچه سوزد پر ولی پروانه ام
فاش می گویم که من دیوانه ام
تا به کی آخر چنین دیوانگی
پیله گی بهتر از این پروانگی
گفتمش آرام جانی؟
گفت:نه
گفتمش شیرین زبانی؟
گفت:نه
گفتمش نامهربانی؟
گفت:نه
می شود یک شب بمانی ؟
گفت :نه
دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمش افسوس او باور نکرد

خود نمی دانم خدایا چیستم​
یک نفر با من بگوید کیستم
بس کشیدم اه از دل بردنش
آه اگر آه م بگیرد دامنش
با تمام بی کسی ها ساختم
وای بر من ساده بودم باختم


دل سپردن دست او دیوانگیست
اه غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بیمار من است
فکر می کردم که او یار من است

نه فقط در فکر آزار من است​
یک شب آمد زیرورویم کردو رفت
بغض تلخی در گلویم کردو رفت
مذهب او هرچه باداباد بود
خوش به حالش که اینقدر آزاد بود
بی نیاز ازمستی می شاد بود
چشمهایش مست مادر زاد بود
یک شبه از عمر سیرم کردو رفت
من جوان بودم پیرم کردو رفت


http://roryou.mihanblog.com/
( راهنمایی :به بخش دکلمه ها مراجعه نماید)
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغض سرد

بغض سرد

دوستان پیشنهاد میکنم این دکلمه رو دانلود کنید خیلی قشنگه;)
همراه با صدای سعید شهروز
:gol:


مرگ با ما تا ابد همراه نیست
مرگ با ما تا ابد همراه نیست

مرگ جز یک
وقفه ی کوتاه نیست
مرگ یعنی لغزش پای حیاط
مرگ یعنی زندگی در
خاطرات
******
دوست دارم منقرض گردد تنم
روح باشد دکمه پیراهنم
عشق اینجا دست خود را داغ کرد
عشق در این گوشه استفراغ کرد
عشق اینجا طعم افیون میدهد
بوی صدها استکان خون می دهد
*******
عشق ما اندازه یک آه بود
این قصیده اینقدر کوتاه بود.....
من نگاهم سرد و باران خورده شد
او تبسم بر لبش ، پژمرده شد
***********
ناگهان لرزید دست کینه ام
زخم حق حق باز شد در سینه ام
عین بغض سرد دلگیران شدم
عین بغض سرد دلگیران شدم
از
خدا حافظ مگو ویران شدم


برای دانلود کلیک کنید
بخش دکلمه ها

 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقت غزل گریه

وقت غزل گریه


وقت اگر داری کلامی با تو درد دل کنم
وقت اگر داری کلامی با تو درد دل کنم

شاید از این گفتگو آرامشی حاصل کنم

وقت اگر داری بگوید این صدای بی صدا
نازنینم با تو از شب بی انتها
ضجه ای سرخورده و بغضی گره گیر گلو

لحظه ای بنشین بگویم قصه ام را مو به مو

قصه ی تکراری شبهای سرد انتظار

قصهٌ تلخ نگاهی مانده بر در بی قرار

قصهٌ این دل که امشب باز کافر می شود

از کتاب عمر بی حاصل که آخر می شود

میل رفتن دارد این دل، حیف ، پایش بسته است

دست مشتاق نوازش را ببین ، بشکسته است

باز هم زانوی غم کرده بغل ، ای وای دل

دل شده رسوای کوی یار و من رسوای دل

تن به دریا می زند ، پروای طوفانش چه شد؟

سر سپرده می رود، ترس از رقیبانش چه شد؟

می کشاند خسته تن را در بیابان سکوت

عاقبت سر می نهد ، امشب به دامان سکوت

شیونش را گم کند در کوچهٌ دل واپسی

سایهٌ شب هم ندا سر می دهد ، از بی کسی

وقت اگر داری بگویم با تو من ،از فصل غم

می شناسی؟ من همانم ، از تبار و نسل غم

یاری ام ده ، گوش کن، یک دم بیا بنشین که من

ناله ها سر می دهم از دست این زخم کهن

ناله از تنهایی و بی هم زبانی در قفس

بغض ویرانگر پس از خوش باوری های عبث

خون دل خوردن مرامم گشت ، باری بگذریم

از من ودل بگذریم ای دوست ، آری بگذریم

کاروان عمرم امشب برگ و بارش نیست ، نیست

ظلمت آمد ، کور سویی همجوارش نیست ، نیست

کاروان ، ره در کویر کور حسرت می برد

دل ، تنش را تا دیار دور حسرت می برد

همره این قافله افتان و خیزان میروم

تشنه ام در آرزوی شعر باران می روم

برای دانلود کلیک کنید و به قسمت دکلمه ها مراجعه نماید




 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه درد

قصه درد


رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامن مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده هم را زچه همراه نبردم
شرمم از آینه روی تو می اید, اگر نه
آتش آه به دل هست , نگویی که فسرده ام
تو چو پروانه ام آتش بزن و ای شمع بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو بودم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه درد است که پرورده دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

سای آن را که طبیب دل بیمار شمردن


برای دانلود کلیک کنید و به بخش دکلمه ها مراجعه نماید

 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولین غم و آخرین نگاه

اولین غم و آخرین نگاه




دکلمه ناب همراه صدای اصفهانی


چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود



پناهگاه شبم, گیسوی سیاه تو بود




اگر به عشق تو دیوانگی گناه من است




ز من رمیدن و بیگانگی گناه تو بود




___
دلم به مهر تو غم زمانه نداشت




که این پرنده خوش نغمه , در پناه تو بود




عنایتی که دلم را همیشه خوش می داشت




اگر نهان نکنی , لطف گاه گاه تو بود




بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع




که اولین غم من آخرین نگاه تو ب





برای دانلود کلیک کنید وبه بخش دکلمه ها مراجعه نماید
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای گل تازه

ای گل تازه

[FONT=courier new, courier, monospace]دکلمه بسیار قشنگ .. .. .. [/FONT]
[FONT=courier new, courier, monospace]ای گل تازه[/FONT]
[FONT=courier new, courier, monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new, courier, monospace]شاعر : وحشی باقی[/FONT]
[FONT=courier new, courier, monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new, courier, monospace]_______________________________________________________________________________

ای گل تازه که بوی ز وفا نیست تورا
ای گل تازه که بوی ز وفا نیست تورا

خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا
التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا
با اسیر غم خود , رحم چرا نیست تورا
فارغ از عاشق غم ناک نمی باید بود
جان من این همه بی باک نمی باید بود
--------------------------------------------

هم چو گل چند به روی همه خندان باشی
هم ره غیر , به گل گَشت و گلستان باشی
هر زمان با دگری دست به گریبانی باشی
زان بی اندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع ما جمع نباشد و پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
ما نباشیم , که باشد که جفای تو کشد
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
شب به کاشانه اقیار نمی باید بود
غیر را شمع شب تار نمی باید بود
همه جار با همه کس نمی باید بود
یار اقیار دل ازار نمی باید بود
تشنه خون من زار نمی باید بود
تا , به این مرتبه خونخوار , نمی باید بود
من اگر کشته شوم , باعث بد نامی توست
موجب شهرت بی باکی خودکامی توست
-------------------------------------------------
دیگری جز تو مرا این همه ازار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
انچه کردی تو به من هیچ ستم کار نکرد
هیچ سنگین دل بی دادگر نکرد
این ستم ها دگری با من بیمار نکرد
هیچ کس این همه ازار من زار نکرد
گر ز ازاردن من , هست قرض مردن من
مردم , ازارمکش , از پی ازردن من
جان من سنگ دلی دل به تو داند غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ,ز کوی تو ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
--------------------------------------------
تو نه انی که غم عاشق زارت باشد
تو نه انی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک , بر ان خاک گذارت باشد
--------------------------------------------

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سرو سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون و دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
ازجفای تو بدین سانم و تدبیری نیست

چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم ,
عاجزم , چاره من چیست , چه تدبیر کنم
نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است
گل این باغ بسی سر به روان بسیار است
جان من , همچو تو غارت گر جان بسیار است
تُرک زرین کمر موی میان بسیار است
با لب همچو شکر تنگ دهان بسیار است
نه که غیر از تو جوان نیست , جوان بسیار است
دیگری این همه بیداد به عاشق نکند
قصد ازردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در ازارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و می دانی تو
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
خون دل از مژه می بارم و میدانی تو
از برای تو چنین زارم و میدانی تو
از زبان تو حدیثی نشنیدم هرگز
از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نو که ازرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو پند و مکن قصد دل ازارده خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده خویش
چند صبح ایم از خاک درت شام روم
از سر کوی توخود کام به ناکام روم
صد دعا گویم و ازرده به دشنام روم
از پیت ایم و با من نشوی , رام روم
دور دور ازتو من تیر سرانجام روم
نبود زهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا این همه سنگین دل و بد خو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد
از چه با من نشوی یار , چه می پرهیزی
یار شو با من بیمار , چه می پرهیزی
چیست مانع ز من زار , چه می پرهیزی
بگشای لعل شکر بار چه می پرهیزی
حرف زن ای بت خونخوار , چه می پرهیزی
نه حدیثی کنی اظهار , چه می پرهیزی
که تورا گفت به اربار وفا , حرف نزن؟
چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف نزن
------------------------------------------
درد من کشته شمشیر بلا می داند
سوز من سوخته داغ جفا می داند
مسکنم ساکن صحرای فنا می داند
همه کس حال منه بی سر پا می داند
پاک بازم , همه کس رسم مرا می داند
عاشقی همچو منت نیست , خدا میداند
چاره من کن و مگذار که بی چاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو اواره شوم
-------------------------------------------
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره الوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گرنرفتم ز درت شام سحر خواهم رفت
نه که این بار چوهر بار دگر خواهم رفت
نیست باز امدنم باز اگر خواهم رفت
چند در کوی تو با خاک برابر باشم
چند پامال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو به قدر از همه کمتر باشم
ازتو چند ای بت بد کیش مکدر باشم
می روم ,می روم تا به سجودیت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو از تو کشم ناز تقابل تا کی
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی
سبزه دامن نصرین تورا بنده شوم
ابتدای خط مشکین تورا بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم
گره ابروی پرچین تورا بنده شوم
حرف ناگفتن و تمکین تورا بنده شوم
طرز محبوبی آیین تورا بنده شوم
حل هرلحظه که این قایده اندوخته ای
کیست استاد تو , این ها را ز که اموخته ای
این همه جور که من از پی هم می بینم
زود خود را به سر کوی عدم می بینم
دگران راحت و من این همه غم می بینم
همه کس خرم من درد عَلم می بینم
لطف بسیار طمع دارم و کم می بینم
هستم ازرده و بسیار ستم می بینم
خرده بر حرف درشت من ازرده مگیر
حرف ازرده درشت دانه بود خرده مگیر
انچنان باش که من از تو شکایت نکنم
از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم
همجا قصه درد تو روایت نکنم
دگر این قصه بی حد و نهایت نکنم
خویش را شهره هر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی
سهل است
سوی تو گوشه چشمی به نگاهی
سهل است


http://roryou.mihanblog.com/
برای دانلود کلیک کنید و به قسمت دکلمه ها مراجعه نماید
[/FONT]

 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه درد

قصه درد




آه......






رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامن مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده هم را زچه همراه نبردم
شرمم از آینه روی تو می اید, اگر نه
آتش آه به دل هست , نگویی که فسرده ام
تو چو پروانه ام آتش بزن و ای شمع بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو بودم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه درد است که پرورده دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد

سای آن را که طبیب دل بیمار شمردن



همراه صدای شادمهر عقیلی ....

برای دانلود کلیک کنید
و
به بخش دکلمه ها مراجعه نماید




 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق عشق عشق

عشق عشق عشق





دستهامان

از دل و دیده ، گرامی تر هم

آیا هست ؟

- دست ،

آری ، ز دل و دیده گرامی تر :

دست !

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،

بی گمان دست گرانقدرتر است .

هر چه حاصل کنی از دنیا ،

دستاورد است !

هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،

دست دارد همه را زیر نگین !

سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !

خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .

در فروبسته ترین دشواری ،

در گرانبارترین نومیدی ،

بارها بر سرخود ، بانگ زدم :

- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،

دست که هست !

بیستون را یاد آر ،

دست هایت را بسپار به کار ،

کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار !

وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،

دست هایی که به هم پیوسته است !

به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای

دست هایش بسته است !

دست در دست کسی ،

یعنی : پیوند دو جان !

دست در دست کسی

یعنی : پیمان دو عشق !

دست در دست کسی داری اگر ،

دانی ، دست ،

چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛

لحظه ای چند که از دست طبیب ،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛

نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست ،

پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !

لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !

دست ، گنجینه مهر و هنر است :

خواه بر پرده ساز ،

خواه در گردن دوست ،

خواه بر چهره نقش ،

خواه بر دنده چرخ ،

خواه بر دسته داس ،

خواه در یاری نابینایی ،

خواه در ساختن فردایی !

آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم

سرنوشت بشرست ،

داده با تلخی غم های دگر دست به هم !

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی

دست هامان ، نرسیده است به هم !








دانلود دکلمه صوتی با صدای فریدون مشیری


♥♥♥ دستهامان♥♥♥





 
آخرین ویرایش:

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دیاری که..........

در دیاری که..........

یکی از دکلمه های بسیار زیبا و قشنگ ........ :gol:

همراه صدای : اصفهانی
با پخش آنلاین:smile:

_________________________________________________________________________________________________

لطفا برنامه فلش پلیر را از این آدرس دریافت و روی مرورگر اینترنت خود نصب کنید
مهم_____________________________________________________________________________________________مهم

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نی افتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش مهنت جان کاه به چاه اندازد
هرکه چون ماه برافروخت شب تار کسی

سودش این بس که به هیچش بفروشندش چون من

سودش این بس که به هیچش بفروشندش چون من

هرکه با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازارا محبت همه آه سرد است
تا نکوشی پی گرمی بازار کسی
من به بیداری از این خواب چه سنجم
که او , بخت خوابیده ای است از دولت بیدار کسی

لطف حق یار کسی باد که در دوره ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی


گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

شهریارا ! سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر افتدم سایه دیوار کسی


برای دانلود و پخش کلیک کنید



بعد از مراجعه به بخش دکلمه ها مراجعه نماید
:gol:


 
آخرین ویرایش:
بالا