*lemon*
کاربر فعال مهندسی نساجی
از پشم گوسفند و موي ديگر جانوران از دورة نوسنگي (ح 000 ، 10 ق م ) استفاده شده است . آسياي مرکزي و استپهاي روسيه از سرزمينهاي اهلي سازي گوسفند و بز، و استفاده از پشم آنها بوده است . در اين سرزمينها پشم را نمي رشتند و از آن تنها براي توليدات نمدي بهره مي بردند و از بافندگي خبري نبود تا اينکه از راه تماس بيشتر با همسايگان متمدنتر خود، از قبيل چينيها، بافندگي و بويژه قالي بافي را آموختند ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 440، 446ـ447).
فردوسي در شاهنامه ، آغاز اهلي سازي حيوانات و استفاده از موي نيکوي آنها را به پادشاهي طهمورث منسوب مي کند (ص 7). در 1329 ش / 1950 در غاري در نزديکي درياي خزر، تکه پارچه هاي پشمي ، متعلق به حدود 6500 ق م ، به دست آمد که از پشم گوسفند و موي بز بافته شده بود. دوک و برخي ديگر ابزارهاي ريسندگي و بافندگي متعلق به 5000 ق م نيز در ايران يافته شده (وولف ، ص 155) که پيشينة کاربرد پشم را تأييد مي کند. قالي پازيريک * متعلق به سده هاي پنجم و چهارم پيش از ميلاد، نيز از نمونه هاي مهم استفاده از پشم در ايران و آسياي مرکزي است . در منابع ، به قطعه فرشينه اي اشاره شده که بخشي از تزيينات اسب و به احتمال زياد کار ايرانيان بوده است (مک داول ، ص 151 و نيز رجوع کنيد به تصوير شمارة 1، ص 152، تصوير ش 1). از دورة ساساني نيز يک تکه پارچة پشمي در موزة ارميتاژ روسيه محفوظ است که از نمونه هاي عالي پارچه در آن زمان است (ويلسون ، ص 115).
در مصر باستان ، از پشم براي بافت فرشها و لباسهاي رويي و براي منسوجات ديگر به جاي پشم از کتان استفاده مي کردند و منسوجات کتاني در صدر صنعت نساجي مصر قرار داشت ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 442). ازينرو در صحت اين ادّعا که در عصر بطالسه (309ـ30ق م ) پشم اهميتي همرديف کتان داشته ، ترديد وجود دارد (ماهرمحمد، ص 17). قالي پشميني که در شهر شيخ عبادة مصر به دست آمده ، استفاده از پشم را در قرن چهارم ميلادي در آنجا تأييد مي کند (ديماند، ص 31 و نيز رجوع کنيد به تصوير ش 5).
در سوريه پشم مادّة اصلي منسوجات بود. به سبب رنگ پذيري عالي پشم ، سوريها توانستند پارچه هاي رنگين توليد کنند ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 443 ـ 444). در کتاب مقدس آمده است که استفاده از لباسهاي پشمي در ميان قوم يهود بسيار متداول بود و پشم دمشق در بازار صور شهرت بسزايي داشت (حزقيال نبي ، 27:18، 34:3، و جاهاي ديگر؛ هاکس ، ذيل "پشم ").
در بين النهرين ، از روزگاران باستان ، پشم جايگاه ويژه اي داشته است ، چنانکه در زمان پادشاهي حمورابي (1948 ـ 1905 ق م ) بابل را سرزمين پشم مي خواندند (وولف ، ص 159) و منسوجات پشمي از اصليترين کالاهاي صادراتي بين النهرين بود، و صنف پشم بافان و پيشه هاي ريسندگي و رنگرزي و پشم شويي جايگاه ويژه اي پيدا کرد (براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 450ـ 451).
پس از اسلام ، در سرزمينهاي اسلامي صنعت بافندگي ، به طور کلي ، و پشم بافي از زمرة صنايعي بود که با تکيه بر پيشينة آن ، بويژه به سبب نظارت دولتي و متداول شدن اهداي پوشاک به عنوان خلعت از جانب خليفه و ديگر صاحبان قدرت ، رشد فزاينده اي کرد (حسن و هيل ، ص 239؛ حسن ، ص 190). به دليل گرايش به زهد و رونق تصوف در قرون نخستين اسلامي ، پوشيدن جامه هاي خشن پشمي در ميان متصوفه رواج يافت و بتدريج اصطلاح "پشمينه پوشي " در اشاره به اهل تصوف ، بويژه در اشعار و متون عرفاني به کار رفت و تعبيرات کنايي و استعاري از آن ساخته شد (مثلاً: خرقة پشمينه ). جامه هاي صوفيانه که به نامهاي مختلف (مثلاً پشمينه ، پلاس ، خرقه ) خوانده مي شد، همگي سه ويژگي داشت : خشونت جنس و کهنگي و کوتاهي ، و غالباً از پشم فراهم مي آمد ( رجوع کنيد به خرقه * ، تصوف * ).
با ورود ابريشم * و پنبه * به اغلب سرزمينهايي که به نساجي مي پرداختند، صنعت پشم و پشم بافي به حوزه هاي توليدي بسيار خاصي محدود شد ( رجوع کنيد به الوند، ص 34) و پشم بيشتر براي بافت برخي قاليها به کار رفت . تعدادي منسوجات پشمي مصري متعلق به قرن اول تا پنجم باقي مانده است ( رجوع کنيد به ماهرمحمد، لوحه هاي 28ـ35، 37،52، 55 ـ57، 60). دو پردة قاليچه نماي پشمي ايراني يا عراقي ، متعلق به حدود قرن اول و دوم ، باقي مانده که در موزة منسوجات واشينگتن و موزة دانشگاه منچستر نگهداري مي شود (مک داول ، ص 154 و نيز رجوع کنيد به ص 155، تصوير ش 8).
مورّخان و جغرافي نگاران مسلمان در قرن چهارم به برخي شهرها و نواحي مشهور جهان اسلام که به توليد پشم و منسوجات پشمي نيز شهرت داشته اند، اشاره کرده اند: ابن حوقل دربارة ماوراءالنهر گزارش داده است که در آنجا گوسفند و شتر بسيار بوده و بيش از حدّ نياز جامه هاي پشمي توليد مي شده است (همان ، ص 464). در بخارا و نواحي آن از پشم ، رختخواب و زيلو و سجاده توليد و به عراق و ديگر جاها صادر مي شده است (ص 490). مؤلف حدودالعالم از "جامة سرخ پشمين " در ناحية رودان شمال ايران و نيز از "گليمهاي کبودِ" طبرستان نام برده است (ص 146). مقدسي از صنعت پشم ريسي در زوزنِ خراسان (ص 321، حاشيه )، شهر دِزَکِ ماوراءالنهر که انواع پارچه هاي پشمي و قبا در آنجا بافته مي شده (ص 325)، فرشهاي نمدي و حرفة پشم ريسي مردم بَصِنّا در جنوب شوش (ص 408)، پارچه هاي عالي پشمي در نعمانيه (ص 128) که شهرکي بر ساحل دجله بوده و پشم تکريت (ص 123) سخن گفته است . ثعالبي نيشابوري (متوفي 429) بترتيب پشم مصر، ارمينيّه ، تکريت و رويان را بهترين دانسته (ص 432ـ433)، همچنين به نمدهاي سرخ مغربي و نمدهاي سفيد طالقان ، بر سرحد گوزگانان ، اشاره کرده است (همانجا، نيز رجوع کنيد به حدودالعالم ، ص 97).
در آغاز دولت عباسيان طرابوزان ، از شهرهاي آسيايي ترکيه ، از زمرة واردکنندگان پارچه هاي پشمي از طريق تنگة بُسفُر بوده است (لسترنج ، ص 145). از سدة دهم ، قاليِ پشمي متعلق به مقبرة شيخ صفي الدين در اردبيل (بافته شده در 946، به دستور شاه طهماسب صفوي ) باقي مانده که در موزة ويکتوريا و آلبرت هال (لندن ) نگهداري مي شود (دباغ عبداللهي ، ص 19). از دورة صفوي تا قاجار، ترمه * هاي کشميري که از پشم عاليِ بره هاي کشمير بافته مي شد، براي مصارف درباري به ايران وارد مي شد (عناويان ، ص 21؛ نيز رجوع کنيد به ترمه ). در ايران کُرکِ بز (پشم نرمِ زير موي بُز) را براي بافت شال و ترمه بکار مي بردند. (وولف ، ص 159؛ رجوع کنيد به دهخدا، ذيل "کرک "). فلاندن مي گويد که اغلب مردم ايران ، عباي سبکي روي دوش خود مي اندازند که از پشم شتر به دست آمده است (ص 254).
منسوجات و البسة پشمي در سرزمينهاي مختلف اسلامي انواع و نامهاي متعدد داشته است . در فرهنگ البسة مولانا نظام قاري نام پارچه ها و جامه هاي پشمي قديمي بتفصيل آمده که "حواصيل " (پوشاکي ضخيم و زمستاني ) و "گارس " (پارچه اي براي کلاه ) از زمرة اين نامهاست (الوند، ص 46ـ53؛ نيز رجوع کنيد به دُزي ، فرهنگ البسة مسلمانان ). يکي از منسوجات متداول در ميان کوچ نشينان و نيمه کوچ نشينان ايران و برخي کشورهاي اسلامي ، سياه چادر ( رجوع کنيد به چادرنشيني * ) است که آن را از پشم گوسفند مي بافند اما چون پشم براحتي کِش مي آيد، آن را با مواد ديگري ، از جمله موي بُز، ترکيب مي کنند تا فشرده و محکم شود (فيلبرگ ، ص 200).
ارزش تجاري پشم ، پيش از هر چيز، براساس درجه ، رنگ ، طول و ظرافت رشته ها (الياف ) تعيين مي شود (دانشگر، ص 113). در زمينة ميزان توليد، کيفيت ، عرضه و تقاضاي جهاني پشم و پارچه هاي پشمي ، اساسيترين عامل تعيين کننده وضع جغرافيايي است و بر همين پايه نيز معاملات تجاري اين مادة خام و توليدات مربوط به آن تحول مي يابد. امروزه منسوجات پشمي بيشتر به فاستوني (برگرفته ا ز واژة روسي Boston ؛ دهخدا؛ معين ، ذيل همين واژه ) شهرت دارند و اگر با الياف مصنوعي ترکيب شوند، آنها را نيمه فاستوني مي نامند. از فاستونيها بيشتر براي دوخت لباسهاي گرم ، همچون کت و مانتو و پالتو، استفاده مي کنند (اخوي ، ص 14، 199ـ201).
بنابه آمار سالهاي 1352 تا 1361 ش ، توليد الياف پشم در ايران در برابر توليد الياف مصنوعي کاهش داشته است ؛ توليد پشم از 000 ، 12 تُن در 1353ش به 500 ، 8 تُن در 1361 ش ؛ و توليد پارچه هاي پشمي از 4ر19 ميليون مترمربع در 1354ش به 9ر18 ميليون مترمربع در 1366ش کاهش يافته است (قره باغيان ، ص 27ـ 28). ميزان پشم خام نيز نيازهاي داخلي کشور را رفع نمي کند و هرساله کسري آن از کشورهاي زلاند نو و استراليا و پاکستان وارد مي شود (دانشگر، ص 113). کارخانه هاي توليد منسوجات پشمي در ايران ، در شهرهاي يزد، رشت ، قم ، تهران ، مشهد، اصفهان ، باختران ، کرج و قائم شهر متمرکزند (قره باغيان ، ص 34ـ 35). تا پيش از انقلاب اسلامي در ايران (1357 ش )، انگلستان و آلمان و ايتاليا از مهمترين کشورهاي صادرکنندة پارچه هاي پشمي به ايران بودند، اما بتدريج کشورهاي کره و ژاپن سهم بيشتري پيدا کردند و تا 1365 ش آلمان و انگلستان مجدداً از صادرکنندگان مهم اين نوع منسوجات به ايران شدند (اخوي ، ص 216).
پشم ،
رشته هايي باريک و نرم که بر روي پوست حيواناتي مانند گوسفند و شتر مي رويد و در پارچه بافي و فرش بافي از آن استفاده مي شود و معمولاً نوع غيرقابل رشتن آن براي توليد نمد به کار مي رود. نوع پشم به روش پرورش جانور، فصل پشم چيني و شرايط آب وهوايي بستگي دارد. پشم از جهت ظرافت و ضخامت ، به سه دسته تقسيم مي شود: 1) پشمهاي بسيار زِبر و شکننده (کمپ ) که بين 100 تا 250 ميکرون ضخامت دارند. اين پشمها را نمي توان ريسيد و بافت (باربر، ص 21)، اما مي توان از آنها نخهاي ضخيمي تهيه کرد که براي بافت قالي بهترين نوع نخ است ( رجوع کنيد به دانشگر، ص 113). 2) رشته هايي با ضخامت 50 تا 100 ميکرون که آنها را "مو" مي نامند. اگر اين رشته ها با پشمهاي عالي (پشمهاي با حداقل ضخامت ) ترکيب شوند، نرمتر و آسان بافت تر از کمپ مي شوند (باربر، همانجا). 3) رشته هاي ظريفتر که عاليترين نوع پشم اند و خود دو دسته اند: پشم متوسط ، که ضخامت آن بين 30 تا حدود 60 ميکرون است ؛ پشم عالي ، که ضخامت آن از 30 ميکرون کمتر است و ضخامت مرغوبترين نوع آن گاه به 6 ميکرون مي رسد (همانجا؛ بِرادي ، ص 652ـ653؛ قس بورله ، ص 18 ـ 19). پشم گوسفند، بسته به اين که برکدام عضو آن روييده باشد، از لحاظ لطافت يکسان نيست ؛ پشم پهلوها بترتيب از پشم شکم ، پس گردن ، سر و پاچة گوسفند لطيفتر است .
يکي ديگر از معيارهاي سنجش مرغوبيت پشم ، قابليت ارتجاع و ميزان نرمي آن است ؛ پشم زبر و ضخيم در اثر کشيدگي و فشار، بين 4 تا 7 سانتيمتر "طول " مي يابد، اما پشم عالي مي تواند چند برابر آن کِش بيايد و فشار را تحمل کند. اين ويژگي پشم در صنايع نساجي بسيار مؤثر است ، زيرا پارچه ها و پوشاکي که از پشمِ زبر و با خاصيّت ارتجاعيِ کم توليد مي شوند پس از مدتي حالت نخستين خود را از دست مي دهند و چروک مي شوند و به اصطلاح "از ريخت مي افتند" (باربر، ص 21؛ کاشانيان ، ص 54 ـ 55) اما پشمهاي عالي ــ که امروزه به پشم مرينو (مرينوس ) شهرت دارند و بيشتر در استراليا به دست مي آيند ــ پس از کِشش و فشار به ريخت اولية خود بازمي گردند.
الياف پشم از مادة "کراتين " است و خاصيت اسيدي و بازي را توأمان دارد و اگرچه از نظر ساختار فيزيکي با مو تفاوتهايي دارد، از نظر شيميايي با آن مشابهت دارد ( رجوع کنيد به صفارزاده کرماني ، ص 29). تفاوت در استحکام و ميزان کشش پشمها، به نوع فَلْسْهاي موجود در آن بستگي دارد. فلسها سلولهايي شاخي هستند که غلاف پشم را براي محافظت الياف در برابر عوامل طبيعي و بيروني تشکيل مي دهند. نام علمي اين سلولها، کوتيکول است و به دليل شباهت آنها به فلسهاي ماهي ، اخيراً به سلولهاي فلسي مشهور شده اند. فلسها در صاف يا مجعد بودن پشمها بسيار مؤثرند و معمولاً عاليترين نوع پشم ، مجعد است زيرا نسبت به پشم صاف فلسهاي بيشتري دارد. فلس يکي از عوامل نرمي و ضخامت پشم نيز به شمار مي آيد. لبة آزاد فلسهاي پشم مرغوب و تازه ــ برخلاف پشم کهنه و دباغي شده ــ دندانه دار است و اين سبب مي شود تا الياف بخوبي درون يکديگر داخل شده و حالت پفکي به خود بگيرند. اين ويژگي سبب شده تا از پشم براي ساختن عايق در برابر سرما و گرما استفاده شود که يکي از مهمترين کارکردهاي آن است . همين ويژگي باعث مي شود که پشم وقتي خشک است به آساني آب را جذب کند و هنگامي که رطوبت آن بالاست آب را از دست بدهد. همچنين موجب مي شود تا سطح بيروني الياف ، خشنتر شود و مانع انعکاس کامل نور و درخشش تارها گردد (کاشانيان ، ص 1ـ2، 68). پشم را براساس سن و جنس حيوان ، نوع پشم ، روش تهية پشم ، فلس پشم و چگونگي پرورش جانور، نگهداري و اعمال مختلف بر روي پشم طبقه بندي مي کنند؛ مثلاً اين که آيا پشم ، پشم گوسفندِ يکساله است يا بيش از يکسال ، پشم بره است يا قوچ ، پشم کثيف و عرق دار است يا شسته شده ، پشم چيده شده است يا دباغي شده ، پشم شکم است يا دست و پا، و از اين قبيل (بورله ، ص 173 ـ 178).
در ايران طبقه بندي خاصي از انواع پشم به وجود نيامده است و تنها براساس نامهاي محلي ، از قبيل بلوچي ، کرماني ، کردي ، ماکويي ، زل ، قره گل ، بختياري و نائيني ، عرضه مي شوند (کاشانيان ، ص 179).
غير از گوسفند و شتر و بز، از مويِ خرگوش ، گوزن ، ياک (نوعي گاوميش ) و سگ آبي هم براي مصارف خاص (اغلب تفنّني و ذوقي ) به صورت خالص يا مخلوط با پشم گوسفند بهره مي گيرند (بردي ، ص 652؛ بورله ، ص 13). پشم حيوانات زنده را ترجيحاً در فصل بهار مي چينند تا کمترين زيان را براي حيوان داشته باشد و گفتني است که چون پشم مادّة ارزشمندي است ، آن را از پوست حيوانات مرده نيز مي چينند که از نظر فقهي پاک است . پشم پس از اين که با قيچيهاي مخصوص (روش سنّتي ) يا پشم چينهاي خودکار ــ که ويژة کشورهاي پرورش دهندة گوسفند است ــ چيده شد، به کارخانه هاي شانه زني يا شستشوي پشم ، و سرانجام به کارخانه هاي ريسندگي منتقل مي شود و به منظور زدودن چربيها و گردوغبار و ديگر آلودگيهاي آن شانه يا شسته مي شود. معمولاً براي پشمهاي عالي از روش شستشو با صابون يا قليا، و براي پشمهايي که مصارف نمدي دارند، و به پشمهاي کارد شده نيز مشهورند، از روش شانه زدن استفاده مي کنند (عناويان ، ص 3). سپس پشم را در کارخانه هاي ريسندگي (در روش سنّتي : به وسيلة دوک ) مي ريسند (بورله ، ص 115). رنگ پشم گوسفندها سفيد، زرد (مايل به سفيد)، قهوه اي ، خاکستري و سياه است . پشمهاي زرد را ــ که بيشتر پشمها به اين رنگ است ــ با اکسيده کردن و احيا و يا ترکيبي از هر دو روش ، در مراحل مختلف سفيد مي کنند (همان ، ص 89 ـ 90؛ دربارة آماده سازي و رنگرزي پشم رجوع کنيد به سُهي زاده ابيانه ، ص 108 ـ 114؛ نيز رجوع کنيد به عناويان ، ص 4 ـ 19). در گذشته پشم سفيد، به لحاظ بالا بودن درجة رنگ پذيري ، متقاضي فراواني داشت (عناويان ، ص 3؛ براي اطلاعات بيشتر رجوع کنيد به دانشگر، ص 112 ـ 121)، اما امروزه با تحولاتي که در صنعت رنگرزي رخ داده است ، اين نوع اولويتها وجود ندارد
فردوسي در شاهنامه ، آغاز اهلي سازي حيوانات و استفاده از موي نيکوي آنها را به پادشاهي طهمورث منسوب مي کند (ص 7). در 1329 ش / 1950 در غاري در نزديکي درياي خزر، تکه پارچه هاي پشمي ، متعلق به حدود 6500 ق م ، به دست آمد که از پشم گوسفند و موي بز بافته شده بود. دوک و برخي ديگر ابزارهاي ريسندگي و بافندگي متعلق به 5000 ق م نيز در ايران يافته شده (وولف ، ص 155) که پيشينة کاربرد پشم را تأييد مي کند. قالي پازيريک * متعلق به سده هاي پنجم و چهارم پيش از ميلاد، نيز از نمونه هاي مهم استفاده از پشم در ايران و آسياي مرکزي است . در منابع ، به قطعه فرشينه اي اشاره شده که بخشي از تزيينات اسب و به احتمال زياد کار ايرانيان بوده است (مک داول ، ص 151 و نيز رجوع کنيد به تصوير شمارة 1، ص 152، تصوير ش 1). از دورة ساساني نيز يک تکه پارچة پشمي در موزة ارميتاژ روسيه محفوظ است که از نمونه هاي عالي پارچه در آن زمان است (ويلسون ، ص 115).
در مصر باستان ، از پشم براي بافت فرشها و لباسهاي رويي و براي منسوجات ديگر به جاي پشم از کتان استفاده مي کردند و منسوجات کتاني در صدر صنعت نساجي مصر قرار داشت ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 442). ازينرو در صحت اين ادّعا که در عصر بطالسه (309ـ30ق م ) پشم اهميتي همرديف کتان داشته ، ترديد وجود دارد (ماهرمحمد، ص 17). قالي پشميني که در شهر شيخ عبادة مصر به دست آمده ، استفاده از پشم را در قرن چهارم ميلادي در آنجا تأييد مي کند (ديماند، ص 31 و نيز رجوع کنيد به تصوير ش 5).
در سوريه پشم مادّة اصلي منسوجات بود. به سبب رنگ پذيري عالي پشم ، سوريها توانستند پارچه هاي رنگين توليد کنند ( تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 443 ـ 444). در کتاب مقدس آمده است که استفاده از لباسهاي پشمي در ميان قوم يهود بسيار متداول بود و پشم دمشق در بازار صور شهرت بسزايي داشت (حزقيال نبي ، 27:18، 34:3، و جاهاي ديگر؛ هاکس ، ذيل "پشم ").
در بين النهرين ، از روزگاران باستان ، پشم جايگاه ويژه اي داشته است ، چنانکه در زمان پادشاهي حمورابي (1948 ـ 1905 ق م ) بابل را سرزمين پشم مي خواندند (وولف ، ص 159) و منسوجات پشمي از اصليترين کالاهاي صادراتي بين النهرين بود، و صنف پشم بافان و پيشه هاي ريسندگي و رنگرزي و پشم شويي جايگاه ويژه اي پيدا کرد (براي اطلاع بيشتر رجوع کنيد به تاريخ پيشرفت علمي و فرهنگي بشر ، ج 1، بخش 2، قسمت 1، ص 450ـ 451).
پس از اسلام ، در سرزمينهاي اسلامي صنعت بافندگي ، به طور کلي ، و پشم بافي از زمرة صنايعي بود که با تکيه بر پيشينة آن ، بويژه به سبب نظارت دولتي و متداول شدن اهداي پوشاک به عنوان خلعت از جانب خليفه و ديگر صاحبان قدرت ، رشد فزاينده اي کرد (حسن و هيل ، ص 239؛ حسن ، ص 190). به دليل گرايش به زهد و رونق تصوف در قرون نخستين اسلامي ، پوشيدن جامه هاي خشن پشمي در ميان متصوفه رواج يافت و بتدريج اصطلاح "پشمينه پوشي " در اشاره به اهل تصوف ، بويژه در اشعار و متون عرفاني به کار رفت و تعبيرات کنايي و استعاري از آن ساخته شد (مثلاً: خرقة پشمينه ). جامه هاي صوفيانه که به نامهاي مختلف (مثلاً پشمينه ، پلاس ، خرقه ) خوانده مي شد، همگي سه ويژگي داشت : خشونت جنس و کهنگي و کوتاهي ، و غالباً از پشم فراهم مي آمد ( رجوع کنيد به خرقه * ، تصوف * ).
با ورود ابريشم * و پنبه * به اغلب سرزمينهايي که به نساجي مي پرداختند، صنعت پشم و پشم بافي به حوزه هاي توليدي بسيار خاصي محدود شد ( رجوع کنيد به الوند، ص 34) و پشم بيشتر براي بافت برخي قاليها به کار رفت . تعدادي منسوجات پشمي مصري متعلق به قرن اول تا پنجم باقي مانده است ( رجوع کنيد به ماهرمحمد، لوحه هاي 28ـ35، 37،52، 55 ـ57، 60). دو پردة قاليچه نماي پشمي ايراني يا عراقي ، متعلق به حدود قرن اول و دوم ، باقي مانده که در موزة منسوجات واشينگتن و موزة دانشگاه منچستر نگهداري مي شود (مک داول ، ص 154 و نيز رجوع کنيد به ص 155، تصوير ش 8).
مورّخان و جغرافي نگاران مسلمان در قرن چهارم به برخي شهرها و نواحي مشهور جهان اسلام که به توليد پشم و منسوجات پشمي نيز شهرت داشته اند، اشاره کرده اند: ابن حوقل دربارة ماوراءالنهر گزارش داده است که در آنجا گوسفند و شتر بسيار بوده و بيش از حدّ نياز جامه هاي پشمي توليد مي شده است (همان ، ص 464). در بخارا و نواحي آن از پشم ، رختخواب و زيلو و سجاده توليد و به عراق و ديگر جاها صادر مي شده است (ص 490). مؤلف حدودالعالم از "جامة سرخ پشمين " در ناحية رودان شمال ايران و نيز از "گليمهاي کبودِ" طبرستان نام برده است (ص 146). مقدسي از صنعت پشم ريسي در زوزنِ خراسان (ص 321، حاشيه )، شهر دِزَکِ ماوراءالنهر که انواع پارچه هاي پشمي و قبا در آنجا بافته مي شده (ص 325)، فرشهاي نمدي و حرفة پشم ريسي مردم بَصِنّا در جنوب شوش (ص 408)، پارچه هاي عالي پشمي در نعمانيه (ص 128) که شهرکي بر ساحل دجله بوده و پشم تکريت (ص 123) سخن گفته است . ثعالبي نيشابوري (متوفي 429) بترتيب پشم مصر، ارمينيّه ، تکريت و رويان را بهترين دانسته (ص 432ـ433)، همچنين به نمدهاي سرخ مغربي و نمدهاي سفيد طالقان ، بر سرحد گوزگانان ، اشاره کرده است (همانجا، نيز رجوع کنيد به حدودالعالم ، ص 97).
در آغاز دولت عباسيان طرابوزان ، از شهرهاي آسيايي ترکيه ، از زمرة واردکنندگان پارچه هاي پشمي از طريق تنگة بُسفُر بوده است (لسترنج ، ص 145). از سدة دهم ، قاليِ پشمي متعلق به مقبرة شيخ صفي الدين در اردبيل (بافته شده در 946، به دستور شاه طهماسب صفوي ) باقي مانده که در موزة ويکتوريا و آلبرت هال (لندن ) نگهداري مي شود (دباغ عبداللهي ، ص 19). از دورة صفوي تا قاجار، ترمه * هاي کشميري که از پشم عاليِ بره هاي کشمير بافته مي شد، براي مصارف درباري به ايران وارد مي شد (عناويان ، ص 21؛ نيز رجوع کنيد به ترمه ). در ايران کُرکِ بز (پشم نرمِ زير موي بُز) را براي بافت شال و ترمه بکار مي بردند. (وولف ، ص 159؛ رجوع کنيد به دهخدا، ذيل "کرک "). فلاندن مي گويد که اغلب مردم ايران ، عباي سبکي روي دوش خود مي اندازند که از پشم شتر به دست آمده است (ص 254).
منسوجات و البسة پشمي در سرزمينهاي مختلف اسلامي انواع و نامهاي متعدد داشته است . در فرهنگ البسة مولانا نظام قاري نام پارچه ها و جامه هاي پشمي قديمي بتفصيل آمده که "حواصيل " (پوشاکي ضخيم و زمستاني ) و "گارس " (پارچه اي براي کلاه ) از زمرة اين نامهاست (الوند، ص 46ـ53؛ نيز رجوع کنيد به دُزي ، فرهنگ البسة مسلمانان ). يکي از منسوجات متداول در ميان کوچ نشينان و نيمه کوچ نشينان ايران و برخي کشورهاي اسلامي ، سياه چادر ( رجوع کنيد به چادرنشيني * ) است که آن را از پشم گوسفند مي بافند اما چون پشم براحتي کِش مي آيد، آن را با مواد ديگري ، از جمله موي بُز، ترکيب مي کنند تا فشرده و محکم شود (فيلبرگ ، ص 200).
ارزش تجاري پشم ، پيش از هر چيز، براساس درجه ، رنگ ، طول و ظرافت رشته ها (الياف ) تعيين مي شود (دانشگر، ص 113). در زمينة ميزان توليد، کيفيت ، عرضه و تقاضاي جهاني پشم و پارچه هاي پشمي ، اساسيترين عامل تعيين کننده وضع جغرافيايي است و بر همين پايه نيز معاملات تجاري اين مادة خام و توليدات مربوط به آن تحول مي يابد. امروزه منسوجات پشمي بيشتر به فاستوني (برگرفته ا ز واژة روسي Boston ؛ دهخدا؛ معين ، ذيل همين واژه ) شهرت دارند و اگر با الياف مصنوعي ترکيب شوند، آنها را نيمه فاستوني مي نامند. از فاستونيها بيشتر براي دوخت لباسهاي گرم ، همچون کت و مانتو و پالتو، استفاده مي کنند (اخوي ، ص 14، 199ـ201).
بنابه آمار سالهاي 1352 تا 1361 ش ، توليد الياف پشم در ايران در برابر توليد الياف مصنوعي کاهش داشته است ؛ توليد پشم از 000 ، 12 تُن در 1353ش به 500 ، 8 تُن در 1361 ش ؛ و توليد پارچه هاي پشمي از 4ر19 ميليون مترمربع در 1354ش به 9ر18 ميليون مترمربع در 1366ش کاهش يافته است (قره باغيان ، ص 27ـ 28). ميزان پشم خام نيز نيازهاي داخلي کشور را رفع نمي کند و هرساله کسري آن از کشورهاي زلاند نو و استراليا و پاکستان وارد مي شود (دانشگر، ص 113). کارخانه هاي توليد منسوجات پشمي در ايران ، در شهرهاي يزد، رشت ، قم ، تهران ، مشهد، اصفهان ، باختران ، کرج و قائم شهر متمرکزند (قره باغيان ، ص 34ـ 35). تا پيش از انقلاب اسلامي در ايران (1357 ش )، انگلستان و آلمان و ايتاليا از مهمترين کشورهاي صادرکنندة پارچه هاي پشمي به ايران بودند، اما بتدريج کشورهاي کره و ژاپن سهم بيشتري پيدا کردند و تا 1365 ش آلمان و انگلستان مجدداً از صادرکنندگان مهم اين نوع منسوجات به ايران شدند (اخوي ، ص 216).
پشم ،
رشته هايي باريک و نرم که بر روي پوست حيواناتي مانند گوسفند و شتر مي رويد و در پارچه بافي و فرش بافي از آن استفاده مي شود و معمولاً نوع غيرقابل رشتن آن براي توليد نمد به کار مي رود. نوع پشم به روش پرورش جانور، فصل پشم چيني و شرايط آب وهوايي بستگي دارد. پشم از جهت ظرافت و ضخامت ، به سه دسته تقسيم مي شود: 1) پشمهاي بسيار زِبر و شکننده (کمپ ) که بين 100 تا 250 ميکرون ضخامت دارند. اين پشمها را نمي توان ريسيد و بافت (باربر، ص 21)، اما مي توان از آنها نخهاي ضخيمي تهيه کرد که براي بافت قالي بهترين نوع نخ است ( رجوع کنيد به دانشگر، ص 113). 2) رشته هايي با ضخامت 50 تا 100 ميکرون که آنها را "مو" مي نامند. اگر اين رشته ها با پشمهاي عالي (پشمهاي با حداقل ضخامت ) ترکيب شوند، نرمتر و آسان بافت تر از کمپ مي شوند (باربر، همانجا). 3) رشته هاي ظريفتر که عاليترين نوع پشم اند و خود دو دسته اند: پشم متوسط ، که ضخامت آن بين 30 تا حدود 60 ميکرون است ؛ پشم عالي ، که ضخامت آن از 30 ميکرون کمتر است و ضخامت مرغوبترين نوع آن گاه به 6 ميکرون مي رسد (همانجا؛ بِرادي ، ص 652ـ653؛ قس بورله ، ص 18 ـ 19). پشم گوسفند، بسته به اين که برکدام عضو آن روييده باشد، از لحاظ لطافت يکسان نيست ؛ پشم پهلوها بترتيب از پشم شکم ، پس گردن ، سر و پاچة گوسفند لطيفتر است .
يکي ديگر از معيارهاي سنجش مرغوبيت پشم ، قابليت ارتجاع و ميزان نرمي آن است ؛ پشم زبر و ضخيم در اثر کشيدگي و فشار، بين 4 تا 7 سانتيمتر "طول " مي يابد، اما پشم عالي مي تواند چند برابر آن کِش بيايد و فشار را تحمل کند. اين ويژگي پشم در صنايع نساجي بسيار مؤثر است ، زيرا پارچه ها و پوشاکي که از پشمِ زبر و با خاصيّت ارتجاعيِ کم توليد مي شوند پس از مدتي حالت نخستين خود را از دست مي دهند و چروک مي شوند و به اصطلاح "از ريخت مي افتند" (باربر، ص 21؛ کاشانيان ، ص 54 ـ 55) اما پشمهاي عالي ــ که امروزه به پشم مرينو (مرينوس ) شهرت دارند و بيشتر در استراليا به دست مي آيند ــ پس از کِشش و فشار به ريخت اولية خود بازمي گردند.
الياف پشم از مادة "کراتين " است و خاصيت اسيدي و بازي را توأمان دارد و اگرچه از نظر ساختار فيزيکي با مو تفاوتهايي دارد، از نظر شيميايي با آن مشابهت دارد ( رجوع کنيد به صفارزاده کرماني ، ص 29). تفاوت در استحکام و ميزان کشش پشمها، به نوع فَلْسْهاي موجود در آن بستگي دارد. فلسها سلولهايي شاخي هستند که غلاف پشم را براي محافظت الياف در برابر عوامل طبيعي و بيروني تشکيل مي دهند. نام علمي اين سلولها، کوتيکول است و به دليل شباهت آنها به فلسهاي ماهي ، اخيراً به سلولهاي فلسي مشهور شده اند. فلسها در صاف يا مجعد بودن پشمها بسيار مؤثرند و معمولاً عاليترين نوع پشم ، مجعد است زيرا نسبت به پشم صاف فلسهاي بيشتري دارد. فلس يکي از عوامل نرمي و ضخامت پشم نيز به شمار مي آيد. لبة آزاد فلسهاي پشم مرغوب و تازه ــ برخلاف پشم کهنه و دباغي شده ــ دندانه دار است و اين سبب مي شود تا الياف بخوبي درون يکديگر داخل شده و حالت پفکي به خود بگيرند. اين ويژگي سبب شده تا از پشم براي ساختن عايق در برابر سرما و گرما استفاده شود که يکي از مهمترين کارکردهاي آن است . همين ويژگي باعث مي شود که پشم وقتي خشک است به آساني آب را جذب کند و هنگامي که رطوبت آن بالاست آب را از دست بدهد. همچنين موجب مي شود تا سطح بيروني الياف ، خشنتر شود و مانع انعکاس کامل نور و درخشش تارها گردد (کاشانيان ، ص 1ـ2، 68). پشم را براساس سن و جنس حيوان ، نوع پشم ، روش تهية پشم ، فلس پشم و چگونگي پرورش جانور، نگهداري و اعمال مختلف بر روي پشم طبقه بندي مي کنند؛ مثلاً اين که آيا پشم ، پشم گوسفندِ يکساله است يا بيش از يکسال ، پشم بره است يا قوچ ، پشم کثيف و عرق دار است يا شسته شده ، پشم چيده شده است يا دباغي شده ، پشم شکم است يا دست و پا، و از اين قبيل (بورله ، ص 173 ـ 178).
در ايران طبقه بندي خاصي از انواع پشم به وجود نيامده است و تنها براساس نامهاي محلي ، از قبيل بلوچي ، کرماني ، کردي ، ماکويي ، زل ، قره گل ، بختياري و نائيني ، عرضه مي شوند (کاشانيان ، ص 179).
غير از گوسفند و شتر و بز، از مويِ خرگوش ، گوزن ، ياک (نوعي گاوميش ) و سگ آبي هم براي مصارف خاص (اغلب تفنّني و ذوقي ) به صورت خالص يا مخلوط با پشم گوسفند بهره مي گيرند (بردي ، ص 652؛ بورله ، ص 13). پشم حيوانات زنده را ترجيحاً در فصل بهار مي چينند تا کمترين زيان را براي حيوان داشته باشد و گفتني است که چون پشم مادّة ارزشمندي است ، آن را از پوست حيوانات مرده نيز مي چينند که از نظر فقهي پاک است . پشم پس از اين که با قيچيهاي مخصوص (روش سنّتي ) يا پشم چينهاي خودکار ــ که ويژة کشورهاي پرورش دهندة گوسفند است ــ چيده شد، به کارخانه هاي شانه زني يا شستشوي پشم ، و سرانجام به کارخانه هاي ريسندگي منتقل مي شود و به منظور زدودن چربيها و گردوغبار و ديگر آلودگيهاي آن شانه يا شسته مي شود. معمولاً براي پشمهاي عالي از روش شستشو با صابون يا قليا، و براي پشمهايي که مصارف نمدي دارند، و به پشمهاي کارد شده نيز مشهورند، از روش شانه زدن استفاده مي کنند (عناويان ، ص 3). سپس پشم را در کارخانه هاي ريسندگي (در روش سنّتي : به وسيلة دوک ) مي ريسند (بورله ، ص 115). رنگ پشم گوسفندها سفيد، زرد (مايل به سفيد)، قهوه اي ، خاکستري و سياه است . پشمهاي زرد را ــ که بيشتر پشمها به اين رنگ است ــ با اکسيده کردن و احيا و يا ترکيبي از هر دو روش ، در مراحل مختلف سفيد مي کنند (همان ، ص 89 ـ 90؛ دربارة آماده سازي و رنگرزي پشم رجوع کنيد به سُهي زاده ابيانه ، ص 108 ـ 114؛ نيز رجوع کنيد به عناويان ، ص 4 ـ 19). در گذشته پشم سفيد، به لحاظ بالا بودن درجة رنگ پذيري ، متقاضي فراواني داشت (عناويان ، ص 3؛ براي اطلاعات بيشتر رجوع کنيد به دانشگر، ص 112 ـ 121)، اما امروزه با تحولاتي که در صنعت رنگرزي رخ داده است ، اين نوع اولويتها وجود ندارد