htaheri
پسندها
805

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باشه تو استعفا بده! کلید ماشین و پولات رو بده ما با این رنج ها دست و پنجه نرم می کنیم!
    :)
    بدينوسيله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
    و مسئوليتهای يک کودک هشت ساله را قبول می کنم.
    می خواهم به يک ساندويچ فروشی بروم
    و فکر کنم که آنجا يک رستوران پنج ستاره است.
    می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،
    چون می توانم آن را بخورم!
    می خواهم زير يک درخت بلوط بزرگ بنشينم
    و با دوستانم بستنی بخورم .
    می خواهم درون يک چاله آب بازی کنم
    و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
    می خواهم به گذشته برگردم،
    وقتی همه چيز ساده بود،
    وقتی داشتم رنگها را،
    جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را
    ياد می گرفتم،
    وقتی نمی دانستم که چه چيزهايي نمی دانم
    و هيچ اهميتی هم نمی دادم .
    می خواهم فکر کنم که دنيا چقدر زيباست
    و همه راستگو و خوب هستند.
    می خواهم ايمان داشته باشم که هر چيزی ممکن است
    و می خواهم که از پيچيدگيهای دنيا بی خبر باشم .
    می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،
    نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری،
    خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جريمه و ...
    می خواهم به نيروی لبخند ايمان داشته باشم،
    اين دسته چک من، کليد ماشين،
    ...مال شما...
    من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم .
    سلام خوبي منم شعر دوست دارم دستت درد نکنه مرسي...
    واسه شوما هییش کودوم
    اما خوب دیگه اینجا با یکی که فامیل شی ، گره موخوری به سایر اعضای خونواده اش !! :دی
    نمی‌خواهم‌ در پایان‌ِ زندگی‌ بگویم‌ که‌:
    خوب‌ بود!
    متشکرم‌ که‌ توانستم‌ زند‌گی‌ کنم‌!

    می‌خواهم‌ در پایان‌ِ هر روز بگویم‌:
    روزِ خوبی‌ بود!
    ممنونم‌ که‌ اجازه‌ی‌ تجربه‌ کردنش‌ را
    به‌ من‌ دادی‌!
    هر چه در تصویر خود بهتر نگه انداختم
    بیشتر آیینه را در اشتباه انداختم
    زندگی تصویر بود ای عمر برگردان به من
    سنگه هایی را که در مرداب و ماه انداختم
    عشق با من نابرادر بود چون عاقل شدم
    یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم
    تا دل پرهیز گارم را نبینم توبه کار
    با شعف خود را در آغوش گناه انداختم
    سر برون آوردم از مرداب رو بر آفتاب
    چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم
    ادامه ی پایینی:D:D:D
    خدا به تو میگوید مگر نمی دانستی که
    پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟
    تو برای من بودی که این همه راه را آمدی
    و برای من بودی که این همه رنج برده ای
    و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای
    پس به این پاس
    قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
    و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم
    و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند
    و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
    بیشتر باید از خدا بترسی
    زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق وناب و زیبا نمی گذرد
    مگر آنکه آن را با نام خودش تمام کند
    پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
    و هر گامی که تو در عشق بر می داری
    خدا هم گامی در غیرت بر می دارد
    تو عاشق میشوی و خدا غیور تر
    و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
    و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
    خدا وارد کار می شود و خیالت را بهم میریزد
    و معشوقت را در هم می کوبد
    و هرجا که باشد و هر کس که باشد
    خدا نمی گذارد میان تو و او چیزی فاصله بیندازد
    معشوقت می شکند و تو نا امید می شوی
    و نمیدانی که نا امیدی زیباترین نتیجه ی عشق است
    نا امیدی از این کس و آن کس
    نا امیدیاز این چیز و آن چیز
    تو نا امید می شووی و گمان میکنی که عشق بیهوده است
    و بر آنی که شکست خورده ای
    و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
    و آن همه عشق را تلف کرده ای
    اما خوب که نگاه میکنی
    میبینی حتی قطره ای از عشقت
    حتی قطره ای هم هدر نرفته است
    خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
    و به حساب خود گذاشته
    خطا از من است میدانم
    از من که سال هاست گفته ام ایاک نعبد
    اما به دیگران هم دل سپرده ام
    از من که سال ها گفته ام ایاک نستعین
    اما به دیگران هم تکیه کرده ام
    اما رهایم نکن........
    بیش از همیشه دلتنگم
    به اندازه ی تمام روزهای نبودنم.........
    چرا پیغام منو پاک میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خب بگم چند تا کادوی ولنتاین گرفتی؟؟؟؟
    خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
    به خواب می ماند.
    پرنده در قفس خویش
    خواب می بیند.
    پرنده در قفس خویش
    به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد .
    پرنده می داند
    که باد بی نفس است
    و باغ تصویری است .
    پرنده در قفس خویش
    خواب می بیند .
    یه چیز میپرسم مرگ من راستش رو بگو
    تو دوباره با یوزر و پسوورد من اومدی باشگاه؟؟؟
    داش حسین کجایییییییییییییییییییییییییییییییی؟:w00::w00::w00:
    دل همایونی برات تنگ شده:cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry:
    چطوری داش حسین؟
    کی تو رو قشنگت کرده؟راستشو بگو؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا