مشاعرۀ سنّتی

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب این نو دولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می​کنند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ديريست كان سرود خدائي را
در گوش من به مهر نميخواني
دانم كه باز تشنه خون هستي
اما.... بس است اين همه قرباني
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تا چو رويا شود اين صحنه عشق
كندر و عود در آتش ريزم
ز آن سپس همچو يكي كولي مست
نرم و پيچنده ز جا برخيزم

آه ، گويي ز پس پنجره ها
بانگ آهسته پا مي آيد
اي خدا ، اوست كه آرام و خموش
بسوي خانه ما مي آيد
 

= nAviD =

عضو جدید
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز
چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز

او نيست كه در مردمك چشم سياهم
تا خيره شود عكس رخ خويش ببيند
اين گيسوي افشان به چه كار آيدم امشب
كو پنجه او تا كه در آن خانه گزيند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
يك ستاره ؟
آري ، صدها ، صدها، اما
يك پرنده؟
آري ، صدها ، صدها، اما
همه در خاطره هاي دور
با غرور عبث بال زدنهاشان
من به فريادي در كوچه مي انديشم
سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
 
آخرین ویرایش:

ویدا

عضو جدید
يك ستاره ؟
آري ، صدها ، صدها، اما
يك پرنده؟
آري ، صدها ، صدها، اما
همه در خاطره هاي دور
با غرور عبث بلا زدنهاشان
من به فريادي در كوچه مي انديشم
سخني بايد گفت
سخني بايد گفت


ببخشید اگر قانون مشاعره رو بر هم زدم:

چه بگویم سخنی نیست....
می وزد از سر امید نسیمی... لیک تا زمزمه ای ساز کند
بر همه خلوت صحرا به رهش نارونی نیست...
چه بگویم؟
سخنی نیست...
 

= nAviD =

عضو جدید
ماییم که سرمست شرابیم مدام
در مجلس ما نیست بجز باده و جام
مگذار نصیحت من ای زاهد خام
ما باده پرستیم و لب یار بکام
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
من از آن سیاه کردم، همه روزگار خود را..
و به خاک و خون کشاندم، دل بیقرار خود را..
به لبم نگاه کردی، و تو را به بر کشیدم..
به لبی به باد دادم، همه تبار خود را..
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه هاي مهتابست
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوشتر از خوابست
تورا دیدم صدایت گریه میکرد..
دل درد آشنایت گریه میکرد
تو را دیدم میان باد و باران
که باران هم برایت گریه میکرد
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از آن سیاه کردم، همه روزگار خود را..
و به خاک و خون کشاندم، دل بیقرار خود را..
به لبم نگاه کردی، و تو را به بر کشیدم..
به لبی به باد دادم، همه تبار خود را..
این رو من تو تاپیک تکمیل مصراع سرودم.. از اونجا برداشتید؟ خوشحالم که خوشتون اومده دوست عزیز
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
در من این هست که صبرم ز نکو رویان نیست.....زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور بینی و تامل نکنی........................گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
 

sina1

عضو جدید
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
 

seeemesooo

عضو جدید
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا