هر کی سوتی داده تعریف کنه!

Ka!SeR

عضو جدید
هي خواستم زبون به دهن بگيرم و آبروداري كنم , اما ديگه نميشه , تا حالاشم خيلي هنر كردم كه جلوي خودمو گرفتم . آخه سوتي مربوط ميشه به يكي از اقوام نزديك , اما يه كم فاميل تو فاميله , شما به بزرگي خودتون ببخشيد :
پسر خاله ي بنده يه بچه ي ٤ ساله (ماهان) داره , چند روز پيش همه ي فاميل جمع شده بوديم خونه ي خاله م تا واسه به دنيا اومدن اون يكي نوه اش (يعني دختر دختر خاله م : آرتا) بهشون تبريك بگيم . يه ١٠ دقيقه اي بود كه دختر خاله م داشت به اين آرتا كوچولو شير ميداد , كه يهو ماهان عصباني شد و گفت : اِ ...! بسه ديگه آرتا !
بابام بهش گفت : چرا ماهان جون ؟ بذار بچه شيرشو بخوره , گشنشه .
(آخه خود اين آقا ماهان تا همين پارسال شير مي خورد! )
ماهانم صداشو برد بالاتر و گفت : آخه من هر وقت شير مي خوردم , بابايي وسطش مي اومد و مي گفت "بسه ديگه ماهان , حالا نوبت منه !" :w15:

پسر خاله ي من و زنش هم بيچاره ها سرخ شدن از خجالت !
خیلی باحال بود:biggrin: :w25:
 

Ka!SeR

عضو جدید
یک شب بابم گفت صبح فردا برو شهرداری .صبح زود من بیدار کرد گفت پاشو برو پس ما هم تو همون حس وحال خواب لباسامون پوشیدیم رفتیم شهرداری وقتی رسیدیم دیدم مردم بهم مشکوک نیگا مکنند:eek: و بعد هم می خندند :biggrin: ما هم هی میگفتیم چرا اینا به ما می خندند:eek: تا این که بنده خدا پیدا شد و گفت فلانی یه نیگا به کفشات بنداز وقتی نیگا کردم دیدم بله یک لنگه کفش پا کردم یه لنگه دمپایی:cry:
 

nilgoon13

عضو جدید
من زنگ زده بودم خونه دوستم گفتم :الو سلام صبا خوبی؟
گفت شما؟؟!گفتم خیلی خری دیوونه منو دیگه نمی شناسی؟؟
گفت نه...؟!!همین که گفت نه فهمیدم که بله خواهرشه...وای من که آب شدم رفتم تو زمین دیگه کلی معذرت خواستم ....
خیلی بده آدم این طوری بشه...
من نمی دونم این چند روزه چرا گیج می زنم؟!!!!!
 

mosleh.bargh

عضو جدید
يه روز رفته بوديم خونه هم دانشجويم يه هم اتاقي داشت كه هي ميخواست خودشو اشنا كنه با من البته رفيقم قبلش گفت كه يه كم دروغگوه خلاصه يارو امدو پهلومون نشست گفت كه فلاني رو ميشناسي هم شهريته دوران سربازي با هم بوديم منم الكي گفتم كه پسر خالمه يارو كپ كرد بعد چند دقيقه رفت تو اتاق و ديگه بيرون نيومد تا ما رفتيم.................
 

mosleh.bargh

عضو جدید
جهل من و علم تو فلكرا چه تفاوت
آنجا كه بصر نيست چه خوبى و چه زشتى
تنها نه منم كعبه دل بتكده كرده
در هر قديم صومعه يى هست و كنشتى
معمار وجود ارنزدى رنگ تو از عشق
در آب محبت گل آدم نسرشتى
 

ali135ugd

عضو جدید
یعنی باید من بگم و شما بمن بخندین خوب سخته بزار حد اقل یکیشو که ملایمتره رو بگم یکم بهم وقت بدین.
 

mosleh.bargh

عضو جدید
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …



نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره
دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا من یه سری زنگ زدم خونه دوستم ( تازه باهاش آشنا شده بودم و رودربایسی داشتم باهاش)،یه دختره گوشیو برداشت،منم که تا اون موقع نمیدونستم دوستم خواهر داره فک کردم اشتباه گرفتمو هول شدم گند زدم.برگشتم گفتم خوب هستین مزاحم شدم:cry:
وااااااااااااای پشت تلفن از خجالت داشتم آب میشدم تازه بعدش برگشتم بیخودی گفتم خواهش میکنم وای وای داشتم میمردم:(.حالا اینارو برگردون به ترکی ببین چی میشه.
داداشمم که نشسته بود کنارم تا دو هفته با دوستام بهم میخندیدن،نامرد رفته بود به همه گفته بود.:cry::cry:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …



نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره
دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
عجب مردم با حالی دارین ؟!
نتیجه ی اخلاقی هم برا سوتیشون در آوردن !!! :دی
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز

tur

عضو جدید
این ترم با یه استاد ترم یکی کلاس گرفتم یه پسر 27-28سالس روز اولی که باهاش کلاس داشتیم ساعت استراحت داشتم باهاش تو کوریدور حرف میزدم که یه دفه دوستمو پشت سرش اون دورها دیدم ولی دوستم منو ندید وسط حرفه استاده یهو گفتم وااای عزیزم سلااام
استاده بد بخت شد این جوری:eek: بعدش سرشو انداخت زیرو رفت
حسابی آبروم رفت!!!
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
ترم قبل با یه استاده جوونی کلاس داشتم،روزه اول که اومد سره کلاس همه اینجوری شدیم:eek:...
من برمیگردم آروم تو گوشه دوستهام میگم که چقدر استادمون جوونه و چه پوسته سفیدی داره،بخدا به چشم برادری گفتم،بعد استادمون میگه جانم؟منم فکر کردم همینجوری گفته و نشنیده ولی فک کنین هفته ی بعد حلقه به دست اومد کلاس:redface:
 

MaFia

عضو جدید
خسته و کوفته تو اتوبوسای دانشگاه نشستم و...خوابم برد!! بعد یه ساعت متوجه شدم که نزدیک ده دوازده بار با راننده دور زدم (چقد راننده اتوبوس بم خندیده)


ايول چه باحال !!!

منم گهگداري خوابم ميبره اما نميدونم چه سريه دقيقا وقتي اتوبوس ميرسه از خواب پا ميشم
ولي اون 2 دقيقه راه چقدر حال ميده خوابيدن


ترم قبل با یه استاده جوونی کلاس داشتم،روزه اول که اومد سره کلاس همه اینجوری شدیم:eek:...
من برمیگردم آروم تو گوشه دوستهام میگم که چقدر استادمون جوونه و چه پوسته سفیدی داره،بخدا به چشم برادری گفتم،بعد استادمون میگه جانم؟منم فکر کردم همینجوری گفته و نشنیده ولی فک کنین هفته ی بعد حلقه به دست اومد کلاس:redface:

بنده خدا رفته از يه گوشه كناري يه واشر پيدا كرده انداخته دستش
ترسونديدش همون روز اول...جالب بود
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
بنده خدا رفته از يه گوشه كناري يه واشر پيدا كرده انداخته دستش
ترسونديدش همون روز اول...جالب بود
آره اتفاقا...آخه بیشتر شبیه جا سوییچی بود تا حلقه و فقط دو هفته دستش کرد و بعدش گذاشت کنار...آخرشم نفهمیدم مجرده یا متاهل:redface:
 

MaFia

عضو جدید
عيب نداره حالا اگه دير نشده برو نزديك ترين امام زاده ي اطراف يه دخيل ببند ايشاا...كه اگه زنم داشته باشه طلاقش بده

شوخي كردم :دي
 

Anahita.pb

عضو جدید
ايول چه باحال !!!

منم گهگداري خوابم ميبره اما نميدونم چه سريه دقيقا وقتي اتوبوس ميرسه از خواب پا ميشم
ولي اون 2 دقيقه راه چقدر حال ميده خوابيدن



آخه ابعاد خسته بودنمو نمیتونین درک کنین.اگه رانندهه بیدارم نمیکرد عمرا بیدار نمیشدم:biggrin:
 

Anahita.pb

عضو جدید
شب یلدا بود پسر داییم اومد بگه پف فیل بعد با چس فیل اشتباه کرد و هول شد گفت پف چس


اینو خوندم یاد یه سوتی از خودم افتادم در این حد نبود البته...گلاب به روتون دستشویی داشتم.اومدم بگم ج؟ش دارم، با ش؟؟ش قاطیش کردم گفتم بچه ها من شیش دارم :D
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
عيب نداره حالا اگه دير نشده برو نزديك ترين امام زاده ي اطراف يه دخيل ببند ايشاا...كه اگه زنم داشته باشه طلاقش بده

شوخي كردم :دي
نه بابا حالا همچین تحفه ای هم نبود،فقط همون جلسه اول چشممون گرفت اونم که گفتم به چشم خواهر برادری:D
 

Anahita.pb

عضو جدید
یه بار چند سال پیش با مامان رفته بودم برای خرید...میخواستیم بریم توی یه مغازه که درش شیشه ای بود...مامان نمیبینه درش بسته و با سر میره توی شیشه.......وای بساطی بود،عمرا نمیتونستم جلوی خنده م رو بگیریم یعنی همه حتی خوده مامان هم میخندید...



:biggrin: منم ابن بلا سرم اومده! تو یونی! :biggrin: سرم پایین بود اس ام اس میتوشتمو داشتم میدوییدم بزم از دانشکده بیرون که با سر خوردم به دیوار و افتادم.البته اون لحظه واقعا گریم گرفت...یه بارم اومدم از کلاس برم بیرون باز تو گوشیم بودم و با سر برخورد کردم به کلید برق و همه چراغا خاموش شد.کلاسم رفت رو هوا:D:D
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin: منم ابن بلا سرم اومده! تو یونی! :biggrin: سرم پایین بود اس ام اس میتوشتمو داشتم میدوییدم بزم از دانشکده بیرون که با سر خوردم به دیوار و افتادم.البته اون لحظه واقعا گریم گرفت...یه بارم اومدم از کلاس برم بیرون باز تو گوشیم بودم و با سر برخورد کردم به کلید برق و همه چراغا خاموش شد.کلاسم رفت رو هوا:D:D


وااای چه دختر سر به زیر و خوبی؟:surprised::surprised:
 

Anahita.pb

عضو جدید
من زنگ زده بودم خونه دوستم گفتم :الو سلام صبا خوبی؟
گفت شما؟؟!گفتم خیلی خری دیوونه منو دیگه نمی شناسی؟؟
گفت نه...؟!!همین که گفت نه فهمیدم که بله خواهرشه...وای من که آب شدم رفتم تو زمین دیگه کلی معذرت خواستم ....
خیلی بده آدم این طوری بشه...
من نمی دونم این چند روزه چرا گیج می زنم؟!!!!!


ااووو-وه! من انقده از این اتفاقا واسم میفته عادیه یه بارم شماره دوستمو (عاطفه) از تو گوشی یکی دیگه از دوستم برداشتم مثلا بعد کلی اس ام اس دادمو چرت و پرت گفتم بعدش که یارو اس ام اس داد فهمیدم شماره یه عاطفه دیگه رو برداشتم! طرف هم ول کنن نبود تا نگفتم گ؟ خوردم بی خیال نشد
:D
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin: منم ابن بلا سرم اومده! تو یونی! :biggrin: سرم پایین بود اس ام اس میتوشتمو داشتم میدوییدم بزم از دانشکده بیرون که با سر خوردم به دیوار و افتادم.البته اون لحظه واقعا گریم گرفت...یه بارم اومدم از کلاس برم بیرون باز تو گوشیم بودم و با سر برخورد کردم به کلید برق و همه چراغا خاموش شد.کلاسم رفت رو هوا:D:D
کلیدای کلاس چقد بالاست:surprised:
 

monir arch

عضو جدید
آقا من یه سری زنگ زدم خونه دوستم ( تازه باهاش آشنا شده بودم و رودربایسی داشتم باهاش)،یه دختره گوشیو برداشت،منم که تا اون موقع نمیدونستم دوستم خواهر داره فک کردم اشتباه گرفتمو هول شدم گند زدم.برگشتم گفتم خوب هستین مزاحم شدم:cry:
وااااااااااااای پشت تلفن از خجالت داشتم آب میشدم تازه بعدش برگشتم بیخودی گفتم خواهش میکنم وای وای داشتم میمردم:(.حالا اینارو برگردون به ترکی ببین چی میشه.
داداشمم که نشسته بود کنارم تا دو هفته با دوستام بهم میخندیدن،نامرد رفته بود به همه گفته بود.:cry::cry:
یه بار از یه جایی دقیقا یادم نیس از کجا زنگ زدن که بگن کارت دعوت میخوایم بفرستیم بیاد .خونه این یا نه؟ منم گوشی رو برداشتم تلویزیون هم صداش بالاااااااااااا داشتم فیلمم میدیدم خلاصه حواسم پیش طرف نبود. حرفاشو که زد تموم شد خواستم حداقل بدونم از کجا زنگ زده بهش گفتم ببخشید از کجا مزاحم شدین؟
طرف کپ کرد منم که تا اون وقت پیش پسری اون همه خراب نشده بودم دیگه نفهمیدم چجوری گوشی رو قطع کنم
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار از یه جایی دقیقا یادم نیس از کجا زنگ زدن که بگن کارت دعوت میخوایم بفرستیم بیاد .خونه این یا نه؟ منم گوشی رو برداشتم تلویزیون هم صداش بالاااااااااااا داشتم فیلمم میدیدم خلاصه حواسم پیش طرف نبود. حرفاشو که زد تموم شد خواستم حداقل بدونم از کجا زنگ زده بهش گفتم ببخشید از کجا مزاحم شدین؟
طرف کپ کرد منم که تا اون وقت پیش پسری اون همه خراب نشده بودم دیگه نفهمیدم چجوری گوشی رو قطع کنم
اخی نازی...چه اواتار نازیم داری;)
 

tur

عضو جدید
سوم دبیرستان با دوستام رفته بودیم مشهد توی یکی از خیابونای با کلاس مشهد(احمدآباد) رفته بودیم که یه دسته پسر خوشگل دیدیم آ قا ما 10 15 نفری دسته جمعی حواسمون نبود با صورت رفتیم توی شیشه ی یکی از پاساژا تمام شیشه با رژ لب یکی شده بود نفهمیدیم هر کدوم چه جوری از یه طرف در رفتیم ملت هم وایساده بودن بهمون میخندیدن!!:biggrin:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیشا پیش عیدتون مباااااررررکک!!!!
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا