مرسی ...
سلامتی، والا خبر که دارم واست پرونده قطوری البته محرمانه، درست میکنم عزیز ...
آره به سلامتی، تک و توک میگیرن دیگه ....
مرسی ...
سلامتی، والا خبر که دارم واست پرونده قطوری البته محرمانه، درست میکنم عزیز ...
آره به سلامتی، تک و توک میگیرن دیگه ....
وای چه حالی میده!!!من پایه م !!هوای خنک!!به به!!!
البته حمید تو دیگه باید عادت کنی به پیاده روی!!!ماشینت که دیگه..چیز شد..اینا...مجبوری از این به بعد زیادتر از پاهات استفاده کنی
به ممنون من خوب خوبم.شما مثل این که خوب نیستی نه؟
من ميام
تازه اصفهان الان داره بارون مياد بريم لبه زاينده رود كلي حال ميده
با تو نبودم که..با وحید بودم..میدونم تو خوبی..مگه میشه من رو ببین و خوب نباشیمنم خوبم شما چطوری؟؟؟
من خوب خوبم..تو خوبی چاقالو؟جانم؟ خوبی آرام؟
آرام جون وقتشه مثل اينكه
عزیزمی جیگر ...
من کوچیکتم هستم عزیز ...
میگم مقصود جان زشته جلو دخترا، خب اینا همشون یهو کمبود احساسات پیدا میکنن افسرده میشن میبینن اینجوری بهم میگی عزیز دل ...
بابا گفتم که با هم کنار میایم :دی
ارامش من میکشم تورو ... رفتی به همه گفتی ؟! :دی
محمد صادق من میکشم تو رو..رفتی به همه گفتی؟
کی میاد بریم پارک قدم زنی؟؟؟
ما خوبيم تو خوبي؟؟؟؟
من ميام
تازه اصفهان الان داره بارون مياد بريم لبه زاينده رود كلي حال ميده
محمد صادق من میکشم تو رو..رفتی به همه گفتی؟
با تو نبودم که..با وحید بودم..میدونم تو خوبی..مگه میشه من رو ببین و خوب نباشی
من خوب خوبم..تو خوبی چاقالو؟
اوه اوه، چه بکش بکشی راه افتاد ...
بچه ها با هم دوست باشین عزیزان ...
حمید خودتم میدونی زور این آرامو نداری جیگر، چرا الکی خط و نشون میکشی آخه ...
عزیزم بزار من فدای اون روحیه جوونمردیت بشمعزیزمی جیگر ...
من کوچیکتم هستم عزیز ...
میگم مقصود جان زشته جلو دخترا، خب اینا همشون یهو کمبود احساسات پیدا میکنن افسرده میشن میبینن اینجوری بهم میگی عزیز دل ...
...
خب اون که معلومه..هیچ کس مثل من نمیشهنه مثل شما
امروز صیدمون خوب بشه فکر کنمآرام جون وقتشه مثل اينكه
حمید سرت به جایی نخورده؟چرا اینجوری شدی؟خوب حالا چرا داد میزنی..
اصلا به من چه والا
خب اون که معلومه..هیچ کس مثل من نمیشه
امروز صیدمون خوب بشه فکر کنم
حمید سرت به جایی نخورده؟چرا اینجوری شدی؟
خب اون که معلومه..هیچ کس مثل من نمیشه
امروز صیدمون خوب بشه فکر کنم
حمید سرت به جایی نخورده؟چرا اینجوری شدی؟
بله عزیز دل دیدم، اون تشکر هم به نشانه تایید بود حمید جان، تازه ما که همین یک ساعت پیش با هم سلام علیک کردیم ...محمد صادق سلام عرض شده خدمتتون خوبین؟؟؟
خداروشکر، ولی مثل اینکه باز قرصاتو نخوردی ...با تو نبودم که..با وحید بودم..میدونم تو خوبی..مگه میشه من رو ببین و خوب نباشی
من خوب خوبم..تو خوبی چاقالو؟
بالاخره اعتراف کردیها!هرچند درگوشی میگم به خاطر این اعترافت میذارم امشب زنده بمونی پودر نشیاوه اوه، چه بکش بکشی راه افتاد ...
بچه ها با هم دوست باشین عزیزان ...
حمید خودتم میدونی زور این آرامو نداری جیگر، چرا الکی خط و نشون میکشی آخه ...
همون نامردی که بهت گفتم!!امروز اصلا کلا تو مود نامردی هستیمن طرفدار حمیدم
آره!امروز صیدمون خوب بشه فکر کنم
منم طرفداره حمیدممن طرفدار حمیدم
وای نگو.....
يعني به تعويق ميندازي؟بالاخره اعتراف کردیها!هرچند درگوشی میگم به خاطر این اعترافت میذارم امشب زنده بمونی پودر نشی
بله عزیز دل دیدم، اون تشکر هم به نشانه تایید بود حمید جان، تازه ما که همین یک ساعت پیش با هم سلام علیک کردیم ...
عزیز وقتی یهو شلوغ میشه زیر کرسی بعضی وقتا با یه تشکر هم میشه تایید کرد حرف طرف مقابلتو ...
خداروشکر، ولی مثل اینکه باز قرصاتو نخوردی ...
شایدم تو باز اون آینه رو گرفتی جلوت خودتو میبینی میگی ...
حمید اعصاب میزنی ها خب پاشو بو بخون..استرسی شدم باز!!پاشوهافردا امتحان دارم هیچی نخوندم
راست گفتم..هیچ کس مثل من نمیشه..تو دیدی تا حالا مثل من؟چه اعتماد به نفسی
حمید الکی میگه....اولا الان که شلوخ نیست..دوما ما همچین رسمی نداریم!!بله عزیز دل دیدم، اون تشکر هم به نشانه تایید بود حمید جان، تازه ما که همین یک ساعت پیش با هم سلام علیک کردیم ...
عزیز وقتی یهو شلوغ میشه زیر کرسی بعضی وقتا با یه تشکر هم میشه تایید کرد حرف طرف مقابلتو ...
خداروشکر، ولی مثل اینکه باز قرصاتو نخوردی ...
شایدم تو باز اون آینه رو گرفتی جلوت خودتو میبینی میگی ...
خیلی قشنگ بود جیگرشب از نیمه گذشته بود. دانههای درشت برف روی سرشان میریخت. هر قدم كه مردجوان برمیداشت ، جای پاهایش فرو میرفت. از تیرهای چراغ برق میگذشتند و سایههای درازشان دنبالشان میخزید . زن ، كودك را محكم به سینه چسبانده بود. چادر گلدارش را روی سر و صورت او كشیده بود و با احتیاط در جای پاهای مرد قدم میگذاشت.
گاهی دو سایهای میشدند و به تیر بعدی كه میرسیدند یكی از سایهها دیگری را در خود میبلعید. از آخرین تیر چراغ برق گذشتند. مرد در تاریكی ایستاد. زن پرسید: «خودش گفت اینجا؟» مرد سرش را تكان داد.
هر دو میلرزیدند. هرم نفسهای كودك به گردن زن میخورد. مرد دستها را داخل جیبها فرو برده بود و به ابتدای كوچه چشم دوخته بود. دندانهای زن بههم میخورد. چادر را جلوی دهان كشید و آهسته گفت: «پس چرا دیر كردن؟یقین نمیان!»،«ببُر اون صداتو.» مه غلیظی از دهان مرد بیرون ریخت. زن چادر را كنار زد و به صورت كودك نگاه كرد. كودك از خواب پرید و لب ورچید.
نور چرخید و اتومبیلِ سیاه رنگ داخل كوچه پیچید. لاستیكها روی برف كرتكرت صدا داد و پیش پایشان ایستاد. با فشار یك دكمه شیشه تا آخر پایین آمد. بوی سیگار بیرون زد. مرد جوان تند چادر را كنار كشید، كودك را گرفت و از شیشه داخل كرد. مرد میان سال كودك را به دست زن داد. هر دو عینك بزرگ دودی زده بودند. مرد پاكت سیاه رنگ را به دست مرد جوان داد. زن گفت: «برسونیم شون؟»،«دیوونهای؟!» با فشار همان دكمه شیشه بالا آمد. برف پاككنها به چپ و راست حركت میكرد. مرد دنده را عوض كرد و گاز داد.
اتومبیل به سرعت عقب عقب رفت و در خم كوچه گم شد.
پنجههای زن توی كفش زق زق میكرد. جای پاها محو شده بود.
دست در دست هم بیایم با مهر خانه خود را آباد سازیم ها!!! چی!!!! اینکه یه چیزه دیگه بود اصلا همون.. اصلا موافقممنم طرفداره حمیدم
جنبش حمید های مبارز :دی ( دبل دراگون :دی )
محمد صادق .... ضعف نشون نده درسته الان ما تو موضع ضعیف ولی .... خدایی تو موضع ضعفیم :دی
چرا مي گم
خودمم همين 3 ساعت پيش اونجا بودم
خيلي رويايي شده بود
نه فقط این یه دونه رو!!!يعني به تعويق ميندازي؟
حمید اعصاب میزنی ها خب پاشو بو بخون..استرسی شدم باز!!پاشوها
راست گفتم..هیچ کس مثل من نمیشه..تو دیدی تا حالا مثل من؟
حمید الکی میگه....اولا الان که شلوخ نیست..دوما ما همچین رسمی نداریم!!
قرصام ر دادم به تو دیگه محمدصادق!!!نخوردی نه؟
اصلش اون يه دونه ستنه فقط این یه دونه رو!!!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | ||
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | ||
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |